ماجرای انسدادِ وبلاگِ ما از آن صحبتهاست که بر هر سرِ بازاری هست. اما دليلِ اصلی را بالاخره با مقاديرِ متنابهی شرلوکهلمزگری و پواروانديشی و خانم مارپلبازی کشف کرديم.
بعد از آنکه يکی دوبار وبلاگِ ما را دچارِ يبوستِ مزمن کردند و «يادداشتها» هر دفعه به مرارت و با رفعِ موقتِ توفيق خارج میشد، نامهای به مسئولان زدم که
«با سلام
بنده تا جآيی که عقل ناقصام قد میداد موارد مشکوک و بودار را حذف کردم. حتی يک پست را که نوهام نوشته بود به طور کامل پاک کردم. اما هم ديروز و هم امروز باز وبلاگ به حالت معلق موقت درآمده بود. مشکل فنی است يا همچنان موردی هست که از چشم من پنهان مانده؟ خواهش میکنم اگر موردی هست بفرماييد چون مخلص ديگر چيز به درد بخوری برای سانسور پيدا نکردم. ممنون
ض. گرگانی»
مسئولِ پاسخگوی بانزاکت جواب صادر کردند که:
«سلام دوست عزيز
من فکر می کنم بهتر باشد که کل قالب را حذف کنيد و بجای آن يک کد جاوا قرار دهيد که بيننده وبلاگ شما را بصورت خودکار به سمت آدرس جديد انتقال دهد. در اين حالت نيازی به توقف وبلاگ شما نيست و شما هم به مطالب خود دسترسی داريد و می توانيد آنها را به سادگی انتقال دهيد و هر توضيحی که لازم میدانيد آنجا بدهيد.
بعد از مدتی هم می توانيد وبلاگ را حذف يا خودتان نمايش ان را متوقف کنيد تا آينده
ما فعلا از نمايش مطالب وبلاگ شما معذوريم»
با دلايلِ محکمهپسندِم منطقی فوق ما شرمسارِ خوانندگانی گشتيم که وقتِ گرانبهای خود را تلفِ مطالبِ نامربوط و غير اخلاقی و خلافِ مصالحِ عاليهي بلاگپارس کردهاند و بيشتر از آن خجالتزدهی مسئولانی که قانونشکنیهای ما را تا آن زمان با بردباری تحمل نمودهاند.
پس زحمتِ انتقالِ آرشيو به اينجا را هموار کردم و در توضيحِ انتقال نوشتم که«در هاگير واگير پروژه و امتحان و … دو ساعت از وقت البته بیارزش خود را صرفِ انتقال آرشيو به persianblog کردم و کليهي کلماتِ قبيحهای که از کودکی فراگرفته بودم نثارِ گردانندگانِ blogpars. »
در پايان هم وبلاگِ موجود در بلاگپارس را به صورتِ خودکار به وبلاگِ جديد منتقل کردم و باطل در اين خيال که ديگر مصيبت پايان يافته است.
اما صبح روز بعد دوباره ديديم وبلاگ مسدود است، و اين بار به صورتِ دائم! باز پدربزرگ ماله در دست گرفته و نامهای نوشتند که:
« مطابق فرمايش شما کد انتقال آدرس را قرار داديم. به هر حال مشتری که زورکی نيست. منتهی باز بعد از چند ساعت وبلاگ متوقف شده، و اين بار به صورت دائم و طبيعتا انتقال صفحه انجام نمیشود. اشتباه فنی رخ داده يا دوستان متوجه انتقالِ صفحه نشدهاند؟
با تشکر از مساعدتتان»
پاسخ کوتاه، اما جالب و گويا بود:
«نه، مسدود شدن دائم به خاطر نثار کليه کلمات قبيحهای که از کودکی ياد گرفته ايد بوده
واقعا روحيه بسيار منفی داريد.
متاسفم»
جل الخالق! مسئولی که فرصتِ بازگو کردنِ موردِ خلاف را ندارد، کليهي پستِ بندهي شاکی را در وبلاگِ جديد خوانده، به پرِ قبایاش برخورده و وبلاگِ «انتقاليافتهي» قبلی را بالکل مسدود کرده که خوانندگانِ انگشتشمارِ ما نتوانند آدرسِ جديد را پيدا کنند!
اينجا بود که همان نوری که بر ذهنِ بر شيخِ اشراق تابيده بود، ذهنِ حقير را روشن و متوجه شباهتِ نثرِ فوق با نثرِ يکی از «خوانندگان»ی کرد. خوانندهای که بعد از اعتراضِ من به مسدود کردنِ وبلاگ آنهم بیذکرِ دليل، در نظرات به بنده و پدربزرگِ گرامی تاخته و تهمت زده بود که «شمای منفیباف مزدورِ اجنبی هستيد و به هيچ وجه شايستهي احترام نيستيد و نامِ ايرانی برازندهی موجوداتی چون شما نيست» (قريب به مضمون) و در جوابِ سوال من که برادر به چه مدرکی به ما تهمتِ مزدورِ اجنبی میزنيد، منطقی آوردند که سقراط و کنفوسيوس را در گور لرزاند:«چون شما نکاتِ مثبت را نمیبينيد و يک بند غر میزنيد و از سيستم ايران انتقاد و از غرب تعريف میکنيد، عنوانِ مزدورِ اجنبی حق مسلمتان است»
من آن زمان تعجب کردم که ما از اين دست خوانندگان، آن هم با چنان شخصيتِ خانوادگی و برهان متقن و شيرينی زبان و شيوايیِ قلم نداشتيم. اما با خواندنِ آخرين نامه فهميدم که بلی! آن نظرِ باادبانه گويا از مسئولِ البته ذیشعورِ بلاگپارس صادر شده است. (اين حدسِ قوی است، اگر اينطور نيست تکذيب بفرمايند. چون میدانم اين مطلب را خواهند خواند.) چنان که از زانوی شتر پيداست، دستاندرکارِ فوقالذکر از اعتراضِ خفيفِ ما به عدمِ پاسخگويی و حکم دادن بیذکرِ اتهام برآشفته بود و گويا دليل کليهی انسدادهای پياپی همين بوده است، نه مطالبِ خلافِ عرف و شرع و اخلاقِ ما.
تا زمانی که از بنده و پدربزرگام بابتِ مزاحمتِ بیموردِ و اخلال مغرضانه رفعِ کدورت نشود، لينک اين مطلب به همراهِ توصيه به دوری گزيدن از بلاگپارس بر صدرِ کليهي يادداشتهای هفتگی خواهد نشست.
و اين هم هجويهای در خور آن وبلاگسرا.
آری چنين است برادر!