شمشیرِ دولبه بودن یا به عبارتِ کوچهبازاری تفِ سربالا بودنِ اقداماتِ وقیحانهی جناحِ ضداصلاح اندک اندک معلوم میشود. این جماعت با تکیه بر نیروهای جانبرکف و همهچیز به مزدِ امنیتی هر صدای مخالفی را با تهمت و بیآبرویی و افشاگریهای بیمورد خفه کردند و چماقِ خفقان را طوری بر دورِ سرِ مبارک چرخاندند و فریادِ هل من مبارزی سر دادند که مدتهای مدیدیست فریادِ اعتراض که هیچ، نالهی شکایتی هم از جنبندهای برنمیخیزد.
اما این نیروهای بهنام و گمنام و بدنامِ کیهاننشین و صاحبرسالت، آن زمان که جیک جیکِ مستانشان بود و در هر دخمهای ذهنِ عقبماندهی خود را برای پیدا کردنِ بهانه و متسمکِ وقیحانهای برای پردهدری و هتکِ حرمتِ نیروهای مخالف کنکاش میکردند، به فکرِ سوزِ بیاعتباری گفتهها و لاجرم آسیبپذیر شدنشان در جامعه نبودند.
نیروهای اصلاحطلب و معترض و برانداز و الخِ در حالِ حاضر صاحبِ نعمتی هستند که کمترین قدرتی قادر به مقابلهی با آن است. آن هم چیزی نیست جز نعمتِ باورپذیری ادعاهایشان و نیز مصونیتِ آهنینشان در مقابلِ اتهاماتِ طرفِ مقابل.
هر سخنی که بر زبانِ مخالفی در بابِ فساد و بدکاری و دزدی و سایرِ سیئاتِ قبیحه و رذیله صاحبمنصبان جاری میشود در طرفهالعینی بر دلِ عامه مینشیند. راست و دروغ و ممکن و ناممکن بودناش مهم نیست. کافیست اتهامی به صورتِ دیمی پرتاب شود و هدف شخصی از عناصرِ نظام باشد. دیگر کسی دنبالِ دلیل و مدرک و انگیزه نمیگردد.
عکسِ آن هم صادق است. هر حرفی که علیهِ هر یک از شخصیتهای معترض زده شود از این گوشِ ملت وارد و از دگر گوش ساطع میشود. خیلی اسفبار است که در حالِ حاضر نیروهای امنیتی اگر واقعاً جاسوسی در میانِ اصلاحطلبان یا تحکیمِ وحدت و دیگر گروههای ریز و درشتِ مخالف و منتقد پیدا کند، هیچ احدی آن را باور نخواهد کرد. حکایتِ چوپانِ دروغگو شده است انگاری. قوهی قضاییه هم بدتر از امنیتچیانِ امنیتستان خردهاستقلالی و آبرویی ندارد که اتهامِ کسی را با محکوم کردن در دادگاه «ثابت» کند.
برای مخالفان این فرصتِ خوبیست. اما دریغ که عنصرِ مزاحم و چموشی به نامِ اخلاق و وجدان وجود دارد و دست و پای برخی را میبندد. والا با این قدرتِ لایزال چهها که نمیتوان کرد. فرض بفرمایید در یک حرکتِ هماهنگ هر روز یک شخصیت معترض اتهامی سنگین به یکی از مهرههای حکومت وارد کند. هرج و مرج و وانفسایی میشود که شاید تنها یک رضاخان یا نیروی خارجی بتواند جمعاش کند. راه هم برای فرصتطلبانِ سودجو باز است. هرکه خردهشیشهای دارد و کارنامهی سیاهی کافیست در فرارِ رو به جلو یکی از چهرههای بدنامِ جمهوری اسلامی را متهم به دزدی یا فساد کند. هم برای خود محبوبیت میخرد و هم کسی جرمهایی را که در دادگاه بر علیهاش اثبات میشود را نمیپذیرد.
به عنوانِ مثال فرض کنید دختر تنبل و فاحشهمأبی که در فلان دهکوره قبول شده و سرش به هیچ درس و صراطِ مستقیمی بند نیست بخواهد از مسئولینِ دانشگاه انتقام بگیرد و به قولی حالِ آنها را اخذ و توی قوطی کند. کافیست واردِ اتاقِ یکی از مسئولینِ حراستی و تربیتیِ نامحبوب شود و با دستیاری چند نفر از «مشتریان» پردهبراندازد و تا مسئولِ مفلوک بخواهد بپرسد «یعنی چه» فیلماش را بگیرند و بعد فریادِ وادانشگاها سر دهند. اصلاً نمیخواهم قضیة دانشگاهِ زنجان را منکر شوم یا از معاونِ مربوط بیدلیل و مدرک دفاع کنم. قضیه اینجاست که این سناریو هم محتمل است، اما با بدکاری حضرات دیگر این احتمالِ داستان به مخیلهی کسی خطور نمیکند و این وضعیت برای همه خطرناک است.
اوضاع حسابی هچل هفت است. هیچ کس به احدی اندک اعتمادی ندارد و مرجعِ قابلِ احترام و مستقلی برای اثباتِ مدعاها موجود نیست. بد آشی برای خود و جامعه پختند این سیهکارانِ عوامفریبِ بدرایحه. نمیدانم چند سال و چند دولت و حکومت و نسل طول بکشد تا دوباره سر و سامانی بگیرد این بلبشوخانهی میهننام.