Skip to main content
حقوق بشردانش و فناوریروحيات و جامعه‌ی ايرانیکتاب‌خوانی

سنّت‌گرایی سانتی‌مانتالِ با چاشنیِ تحقیرِ متکبرانه

By August 18, 2013One Comment

.

مطلبی از سيدعلي‌ ميرفتاح در روزنامه‌ی اعتماد به چشمم خورد که صرفِ چاپش برای روزنامه‌ای با داعيه‌ی روشنفکری و اصلاح‌طلبی مايه‌ی تأسف است. يادداشت را می‌توان در سه بندِ  «مدحِ روزنامه‌های کاغذی»، «مذمّتِ خبرگزاری‌های برخط (آنلاين)» و «خوار انگاشتنِ خبرخوانانِ اينترنتی» بدونِ‌ ارائه‌ی دلايل محکمه‌پسند و معقول خلاصه کرد.

در مجموع به می‌توان این نوشته از دو منظر موردِ نقد قرار داد: يکی اينکه نويسنده هيچ دليلِ علمی و روشنی برای برتریِ روزنامه‌ی کاغذی به روزنامه‌ی اينترنتی ارائه نداده و ديگری اينکه بی هيچ منطق و استدلالی خوانندگانِ روزنامه‌های کاغذی را با تکبّری مثال‌زدنی بر جايگاهی برتر نشانده است. نويسنده اينگونه آغاز می‌کند که:

«روزنامه كه فقط خبر و تحليل و گزارش نيست. روزنامه يك نحوه درك و دريافت از اوضاع و احوال جهان است؛ روزنامه يك كليت است كه بر اساس ذوق و سليقه و دانش و مهارت سردبير و كالمنيست‌ها و هيات تحريريه‌اش شكل مي‌گيرد……. روزنامه‌ها قابليت‌هاي حيرت‌انگيزي دارند كه مي‌توانند جاي خالي احزاب سياسي را پركنند و يك‌تنه جور تنبلي همه كنشگران سياسي را بكشند»

خب تا اين جای کار درست، امّا اين چه ربطی به قالبِ ديجيتالی دارد؟ تمامیِ اينها برای روزنامه‌های برخط نيز صدق می‌کند، حتّی شايد با شدّتی بيشتر. روزنامه‌ها يا خبرگذاری‌های برخط به دليلِ سرعتِ عمل و نياز به لحظه‌ای عمل کردن به دقّت و حرفه‌ای‌گریِ بيشتری نياز دارند تا روزنامه‌هايی که چندين ساعت زمان برای بالا پايين کردنِ اخبار و کوتاه و بلند کردنشان زمان دارند. در ثانی روزنامه‌های چاپی را می‌توان با يک حکمِ شکمی يک‌شبه به زباله‌دانیِ تاريخ انداخت. اما روزنامه‌های اينترنتی از دسترسِ محتسبان تا حدودی دور است. به علاوه شمارِ انتشارِ آنها محدود نيست و از اقصانقاطِ جهان می‌توان به نوشته‌هايشان دسترسی پيدا کرد و به آنها ارجاع (link) داد. روزنامه‌های اينترنتی همچنين قابليتِ اختصاصی‌سازی دارند. يعنی به عنوانِ مثال منی که طالبِ مطالبِ سياسی و اجتماعی و ادبی هستم ديگر نيازی به دريافتِ مطالبِ ورزشی ندارم. ارتباط در روزنامه‌های اينترنتی نيز می‌تواند دوسويه باشد و خوانندگان قادرند ذيلِ مطلب نقطه‌نظراتشان را ابراز کرده و به غنای مطلب بيفزايند. اينها همه مشتی نمونه‌ی خروار. جنابِ ميرفتاح لااقل می‌توانست به ضریبِ نفوذِ اينترنت در ايران اشاره کند و اينکه ملّت ايران در سطحِ کلان دسترسی‌شان به روزنامه راحت‌تر از اينترنت است. يا اينکه بسياری از همسالانِ ايشان و افرادِ مسن حوصله‌ی کافی و مهارت‌های لازم برای وبگردی را ندارند و روزنامه را ترجيح می‌دهند. حداقل ذکرِ اين چند موردِ محدود می‌توانست به مطلب رنگ و بويی برهان‌گرايانه بزند. اما دريغ. تنها اشاره‌ی گذرايی که ايشان می‌کنند اين است که:

«يعني واقعا روشنفكران در سايت‌ها و تلويزيون نمي‌توانند به نقد قدرت بپردازند؟ جوابم به صراحت «نه» است اما توضيحش را مي‌گذارم براي يك فرصت ديگر.»

بنده که به شخصه منتظر اين فرصتِ ديگر هستم تا دلايلِ البته متقن ايشان را به گوشِ جان نيوش کنم. از منظرِ مخلص که تلويزيون هم بُردِ بيشتری دارد و هم تأثيرگذاریِ بيشتری. صدا، لحن، حرکاتِ بدنی و ريزه‌کاری‌های چهره‌ی اشخاص تأثيرِ شگرفی بر مخاطبان دارند. اين موارد جملگی در تحليل‌های متنی غايب‌اند. متن تنها برتری که بر آوا و نما دارد قابليتِ بهره‌جويی‌اش از نثرهای ادبی‌ست که در صورتِ به‌کارگيریِ ماهرانه می‌تواند تأثيرگذار باشد. اما سوال اينجاست که چند درصد از نويسندگانِ کنونی ما مانندِ مرحوم سعيدیِ سيرجانی قادر به تکيه بر ادبياتِ غنیِ پارسی برای انتقالِ مطلب هستند؟ در ثانی، چند درصد از جمعيتِ کشور روزنامه می‌خواند و قابليتِ فهمِ نکته‌های ريزِ ادبی را دارا است؟

از تمامِ اين ايراداتِ فحوايی و ساختاری که بگذريم و جملاتی سانتی‌مانتالانه و تعيينِ تکليف برای معنیِ «روزنامه» را هم که نديده بگيریم

«روزنامه يعني كاغذي كه بعد از اكسپايرش بتوان با آن شيشه تميز كرد و دور بعضي زباله‌هاي محرمانه پيچيد. روزنامه يعني كاغذي كه بشود روي ميز رييس انداخت و گفت «ببين چه جوري كله‌ات كردند»…»

از بخشِ پايانی نمی‌توان گذشت. راستش را بخواهيد اگر اين بخشِ پايانی نبود اين مطلب را هم می‌شد به مثابهِ صدها مطلبِ غيرعلمی و ناموزونِ مشابهِ موجود در رسانه‌های فارسی‌زبان گذاشت که اصلاحشان به آموزشِ روزنامه‌نگاران و رشدِ فکریِ روشنفکران و بالا رفتنِ بضاعتِ علمی و مديريتیِ مسئولان وابسته است و امری‌ست زمان‌بر. اين ادعای پايانی اما بيشتر از آنکه به ضعفِ علمی برگردد به انحطاطِ اخلاقی مربوط است. اينکه خود را به سببِ سليقه‌ی فردانگارانه‌ی خود برتر از ديگران بدانيم و ندای «منم طاووس عليين‌شده» سر دهیم. بله اشاره‌ام به مدعای اين بزرگوار در پايانِ‌ رساله‌‌شان است که ميخِ آخر را بر تابوتِ تعقّل و ملاحظاتِ اخلاقی کوبيده و می‌فرمايند:

حيف كه جا نيست وگرنه مي‌گفتم كه ارزش يك روزنامه‌خوان حرفه‌يي برابر است با صدتا كاربر اينترنتي. بلكه يكي مرد جنگي به از صدهزار.

خدا را شکر که جا نبود و نگفتند. پس ايشان معتقدند که هر کس که اخبار را از مجرای روزنامه‌های کاغذی دريافت کند (به تعبيرِ ايشان روزنامه‌خوانانِ «حرفه‌ای») ارزشِ صد کاربرِ اينترنتی (احتمالاً منظورشان خبرخوانانِ اينترنتی است) را دارد. اين گزاره آخر چه مبنای عقلانی دارد؟ بگذاريد مثالی بزنم. بنده با وجودِ رشته‌ام که حولِ مديريتِ‌ فناوری و نوآوری می‌گردد همچنان کتابِ چاپ‌شده (کاغذی) را به کتابِ الکترونيکی بر ابزارهايی نظيرِ Kindle ترجيح می‌دهم. این امری شخصی‌ست بر پايه‌ی عادت و سلايقِ کاملاً فردی. آيا در اين صورت درست است که من به افرادی که کتاب را در قالبِ الکترونيکی‌اش می‌خوانند به ديده‌ی تحقير بنگرم و بگويم «منی که کتابِ کاغذی می‌خوانم ارزشم صدبرابر شماست. منم يلِ جنگجو و شمايان سياهی‌لشگری بی‌ارزش بيش نيستيد!». اصلاً من مانده‌ام چگونه اين درافشانی را نقد کنم که نقد نکردنش سخت‌تر است! آخر ايشان به هنگامِ قلم‌فرسايی به چه می‌انديشدند؟ آيا اصلاً می‌انديشيدند؟ همين خودبرتری‌انگاری و طبقه‌بندیِ ديگران بر حسبِ سلايقِ شخصی و نه مهارت‌ها و دانش‌های اندوخته‌شان است که ما را به حضیض ذلت انداخته است. اينکه ايشان به حقّ انتخابِ ديگران برای چگونگیِ خواندنِ اخبار و تحليل‌ها احترامی نمی‌نهد، چگونه می‌خواهد حقوقی نظيرِ آزادانديشی و دگرانديشی را محترم شمارد؟ من واقعاً برای جامعه‌ی روزنامه‌نگاری و بالاخص روزنامه‌ی اعتماد متاسفم. البته انشاءالله که بی‌مبالاتیِ ويراستاری است.

Join the discussion One Comment

  • محمد امین حسن پور says:

    با سلام

    مشکل روزنامه های اینترنتی از دید حضرات یکی این است که نمی توانند “بزن و در رو” رفتار کنند. همان موقع که خواننده خواندن مطلب را تمام می کند، نظر موافق یا مخالفتش را ذیل همان مطلب می نویسد. مثل روزنامه کاغذی نیست که چیزی را پرت کنی در صورت مردم و نهایتا اگر خوششان نیامد بروند لایش سبزی خوردن بپیچند یا لباس از خشکشویی گرفته شان را در آن بگذارند .