شبی دوستم از خشماش نسبت به تحریمیان گفت. اینکه بر آنها که به احمدینژاد رای دادند و برایاش رای ساختند حرجی نیست و تودهی عوامِ بیسواد را توبیخ و تنبیه نتوان کرد. اینکه قشر درسخواندهی صاحبادعای مملکت حقِ اشتباه در محاسبه و تحلیل غلطِ شرایط را ندارد و اغلبِ روشنفکران دیار ما چونان طبلِ توخالیاند و بیسوادی ذاتیشان را در پس کلمات پرطمطراق مخفی میکنند و در بزنگاههای تاریخی با پیچیدن نسخهی همگانی نادرست خود را بدنامِ تاریخ میکنند و عوام را پشیمان از سپردنِ عنان به دست چنین شبانان ناواردی. اینکه مشکل ما در بیسوادی مردممان نیست، در کمسوادی روشنفکرانمان است و الخ.
نظرش از لحاظی درست بود. اینکه بسیاری از روشنفکران ما آنقدر در موقعیتهای حساس تاریخی اشتباهات فاحش کردهاند که حنایشان پیش عوامالناس رنگی ندارد و آنها ره خود میروند و اینان زحمت خود میدارند. اما در این موردِ خاص تحریمکنندگان را بیشتر قربانی سیاستهای اصلاحطلبانِ پرگویِ بلامتعظ میدانستم تا کمسوادی روشنفکرانمان. هرچند در قلت بودن صاحبنظرانی چون زیباکلام و بهنود و سروش و گم شدن نجوای برحقشان در پس عربدهی تازهبهدوران رسیدههای فرصتطلب در به بیراهه رفتن اصلاحات بیتاثیر نبود، اما شکلگیری اکثریتِ قشرِ تحریمکننده بیشتر به تذبذب سردمداران اصلاحات و بیعملی و مماشات سیاسیونِ بیبرنامه بازمیگشت. به بیانی دیگر تحریمگران خود معلول بودند و نه علت و شایستهی ترحم هستند تا سرزنش.
اصلاحطلبان چند اشتباه به اصطلاح لبی کردند که تاوان آن را خود و جامعه با حذف از صحنهی سیاسی به علتِ قهرِ مردم پرداختند و میپردازند. بزرگترین اشتباهشان شاید عدم ایستادگی در مقابل قانونشکنیِ علنی و بیتوجیه بود. قانونشکنیهایی که حتی جناح راستِ آسمان-به-ریسمان-باف هم توجیهِ «عامهپسند»ی برایشان نداشت. مثلاً رد کردن قانونِ مجلس توسطِ شورای نگهبان به دلیل مغایرت با مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی! این رد کردن با رد کردن سلیقهای قوانین دیگر به علت مغایرت با شرع و قانون اساسی فرق میکرد. قانونشکنی آشکاری توسط شورای نگهبان بود که واکنشی درخور نیافت. بیشتر شرمِ نمایندگان مجلس ششم باید از پذیرش این بدعت باشد تا مثلاً گردن نهادن به حکمِ حکومتی.
پذیرش احمدینژاد به عنوانِ شهردار تهران در حالیکه عنوان میشد وی دارای پرونده قضایی است و موردِ اتهام و فاقد صلاحیت قانونی خبطی دیگر بود که نتیجهاش را دیدیم به چه ختم شد. بیانِ تدارکاتچی بودن رئیس جمهور و در بوق و کرنا کردن لوایح دوقلو و بیبرنامگیِ پس از رد آن نیز. برگزاری انتخابات مجلس هفتم با آن فضاحت را هم بر این سیاهه بیفزایید.
با چنین کارنامهای انتظار نبوغ از ملتِ کتابنخوانده و روشنفکرانی سطحینگر داشتن و همه را ریزبینانِ آیندهنگری چون مهندس سحابی پنداشتن و فرصتی دوباره برای جبران مافات طلبیدن خوشباوری بود و توقعی نابجا.
تاختن به تحریمیان گرهی از کارِ فروبستهی ما نمیگشاید. چه آنان با جسم و جانِ خود نتیجهی کنارهگیریِ بیموقع از صحنهی سیاست را حس میکنند و نمک بر زخمشان نشاید پاشید. هشدار به اصلاحطلبان برای ارتقاء برنامههایشان و جبرانِ کاستیها اما شاید دردی دوا کند. کاری که عبدی و زیدآبادی میکنند، کاری که گنجی نمیکند.