برای ما جماعتِ ایرانی که استادِ خراب کردن مراسم سنتی و تاریخی خود هستیم دانستن چگونگی بهرهبرداری فرنگیانِ فرصتشمار از آداب و سنن البته منحطشان پر بدک نیست. اینکه چطور مردم یک کشور نه تنها رسوم خود را به شدت و دقت پاسداری میکنند که آن را هنرمندانه در چشم دیگر مردم جهان نیز فرو میکنند، فرو کردنی. جشن اکتبر (واژهی غریب و نامأنوس غربیاش میشود Oktoberfest ) یکی از این نمونههای فراوان است.
این بزمِ پرآوازه به همت شهرداری شهر مونیخ هر ساله به مدت حدود بیست روز (از ابتدای آخرین هفتهی سپتامبر تا انتهای اولین هفتهی اکتبر) برای علاقهمندان شرب خمر برگزار میشود. از اقصا نقاطِ جهان گردشگرانِ دست و دلبازِ تنعمطلبِ به این شهر جنوبی آلمان میآیند تا دمی به خمره بزنند و دمی خوش باشند.
این جشن گویا اول بار به دستور شاه لودویگ اول برای برگزاری سور و ساتِ عروسیاش با شاهزاده ترزه در سال 1810 (بدیهتاً میلادی) همراه با مسابقات اسبدوانی برگزار شده و از سال 1850 به صورت سالانه چون قندِ مکرر تکرار گشته است. مراسم بدین گونه بوده که چادرهای فراوانی برپا و در آنها میهمانان (که جملگی ملبس به پوشش محلی باواریا بودهاند) با آبجو و غذاهای رنگارنگ پذیرایی میشدهاند. از سال 1960 به بعد نیز مسابقات اسبدوانی حذف شده و این مراسم با بازدید خارجیان شهرت جهانی پیدا کرده است.
از اوایل قرن بیستم تتقهای بزرگی جای چادرهای محقر را گرفتهاند که هر یک گنجایش 5-6 هزار نفر را دارند. این عمارتها (حدود 14 عدد) یکی دو ماه قبل از فستیوال برپا و بعد از آن برای استفادهی بهینه از فضای باز جمع میشوند. آدم از حمیت آلمانیجماعت انگشت به دهان میماند که این عملیاتِ عظیم را که برای ما ایرانیانِ فراخمقعد چیزی از مقولهی برپایی نمایشگاه بینالمللی و بلکن طاقتفرساتر است را چگونه هر سال با موفقیت پیاده میکنند. دلیلاش البته علاوه بر روحیهی پشتکاری نژاد ژرمن روشن است. عقلِ سلیم در این سرزمین به علتِ دعوا و چشموهمچشمی بین شهرداری و دولت و نیروی انتظامی و نهادهای سودجوی پرشمار لگدمال نگردیده و به مزایای این جشن بیش از ضدحالزنی به یکدیگر و کارشکنی توجه میشود.
مطابق (آمار) طی هربار برگزاری این مراسمِ باشکوه بیش از نهصد میلیون یورو وارد گردش اقتصادی شهر میشود. نیمی از این مبلغِ هنگفت مستقیماً در جشن و باقی صرف مخارجی چون اقامت و رفت و آمد و تغذیه میشود. به عنوانِ نمونه سال گذشته این ضیافت پرشوکت باعثِ مصرفِ هفت میلیون لیتر آبجو، گوشتِ 100 راس گاو، نیم میلیون پرس مرغ بریان، 43000 استیک خوک و 560000 لیتر مایعات (غیرالکلی) و 290000 سوسیس تنها در محل برگزاری شد. این شکمرانی توسط نزدیک به شش و نیم میلیون نفر بازدیدکننده انجام شد. دوستان توجه فرمایند که کل شهر مونیخ یک و نیم میلیون جمعیت دارد. همچنین خدماترسانی به چنین جمعیت عظیم و نعیمی باعث کارآفرینی برای 12000 نفر میشود.
منبع عکس: www.wargame.ch
و اما مراسم کنونی بدین صورت است که ملتِ جویای کام از ساعت نه صبح در داخل و بیرون تتقهای بناشده دور میزهای مستطیلشکل دو متری مینشینند و به بادهگساری – یا به عبارتِ بهتر آبجوگساری – میپردازند. در محوطه علاوه بر چادرها لوازم تفریح مانندِ شهربازی مهیاست و آمادهی پذیرایی از میهمانانِ البته لایعقل که با سوار شدن بر وسایل چرخزننده و ویراژدهنده هم بارِ جیب خویش را سبک میکنند و هم بعضاً محتویاتِ معدهی مبارک را. درون عمارات نیز تا ساعت ده شب موسیقی زندهی محلی پخش و با همراهی شنوندگانِ سرگرماش گرمابخشِ مجلس میشود. حوالی ده و نیم نیز عذر مشتریان خواسته و درها بسته میشود که طرب افسرده کند چون که ز حد درگذرد.
شایع است که اگر جوانِ عزبی اراده کند، بیهمرهی ضعیفهای راهی خانه نخواهد شد. البته برای بنده در این دو باری که مفتخر به حضور و نزولِ اجلال در این ضیافتِ فرخنده شدم نه تنها هر چه زورِ بیهوده زدم لعبتی تیرِ نگاهِ تفقدی به سوی حقیر نینداخت که دخترکانی که در معیتشان به آنجا رفته بودیم نیز اجنبی از کفِ بیکفایتمان ربود. به هر حال مشکل از بیعرضگی مخلص که نیست، حتماً خبر موثق نبوده.
برای من خیلی جالب است که آلمانیها از یک سنّت بسیار ساده –آبجونوشی- با درایت پول در میآورند. یک میلیارد دلار در عرض تقریباً دوهفته کم رقمی نیست. اگر اشتباه نکنم کل درآمد سالانهی ارزی ایران از گردشگری حدود چهار میلیارد دلار باشد. در کل هر کشوری در تلاش است تا به نوعی جذابیتهای سنن تاریخی خود را افزایش دهد تا از این صنعتِ بابرکت نفعی برد. حال یکی از آیینهای ما مانند چهارشنبهسوری را در نظر بگیرید. اگر این آیین در کشوری متمدن و حسابگر موجود میبود آنچنان تبلیغاتی برایشان راه میانداختند که مردمان از کران تا کران برای دیدن و تجربهی آن شب خاص جمع شوند. تبلیغاتی چون «در خیابان خط مقدم را تجربه کنید!» یا «وقتی شهر چهرهی جنگی به خود میگیرد.» و الخ. حال ما نه تنها تبلیغی نمیکنیم که سیاست جایگزین کردن ترقهی پرصدای بیخطر برای خالی کردن هیجانات انباشتهی مردم را بیخیال شده و در عوض به برخورد با فروشندگانِ نگونبخت میپردازیم. به قول یکی از دوستان همهی دنیا از پیپی کَره میگیرند، ما با افتخار پیپی میکنیم روی کرههایمان!