بسیاری اوقات پیش میآيد که وقتی آدمی از بطنِ ماجرا بيرون آمده و به عبارتی «کنار گود» میايستد نکتههايی به ذهنش میرسد که شاید تا صد سال آزگار هم به مخيلهاش خطور نمیکرد. مثل اينکه قرار باشد ایراداتِ مسیرِ یک جاده را دریافته و آن را اصلاح و بهینهسازی کنیم. درگیر بودنِ روزمره در عمق ماجرا مانندِ رانندهایست که در جاده میراند و به همین سبب دورزدنهای بیجا و ناراستیِ مسیر و بینظمیِ مکرّر و نالازم به چشممش نمیآيد. اما اگر کسی سوار بر چرخبال یا هواپیما به جادهای کج و معوج بنگرد نقشهی کلّی دستگیرش شده و شاید بتواند با شناسایی پيچ و خمهای نالازم به نحوی کارا به اصلاحِ مسیر اقدام کند.
یکی از فجایعی که چندان به چشممان نمیآيد دزد بودنِ قاطبهی ملّت و دولتمان با استانداردهای جهانیست. در کشورهای متمدن، وقت سرمايهای گرانبها تلقی میشود و اتلافِ آن به منزلهی دور ريختنِ منبعی غیرِ قابلِ بازيافت. اگر فردی عمرِ خود را به بطالت بگذارند تا جایی که جریانِ زندگیِ ديگران را مختل نکند ظلمیست که به شخصِ خود میکند و بس. امّا اگر اين فرد به هر دلیلی باعثِ اتلافِ وقتِ ديگران شود عملاً وقتِ آنها را «دزديده» است. اينکه يک رييس يا استادِ دانشگاه يا وزير يا وکيل ديرتر از موعد در جلسهای از پيش تعيين شده شرکت کند، گويی دست در جيبِ عمرِ افرادِ منتظر کرده و «وقت» آنها را به سرقت برده و به زبالهدانی ريخته است. يادم میآيد چند سال پيش در آلمان استادی در يک کلاسِ بيست نفره ده دقيقهای تأخير داشت. آنچنان پس از ورود از همگان عذرخواهی کرد که گويی مادرِ آنها را در تصادف زير گرفته بود! عذرِ او به خاطر 200 دقيقه وقتی بود که تلف شده بود. حال اين را مقايسه بفرماييد با فرهنگِ جاری در ايران که روسا به عمد دير واردِ جلسات میشوند تا مثلاً «حرمت» خود را بالا برده باشند. انگاری قبح دارد تأخير نداشتن و ديگران را چشم به دگر نگذاشتن. اين وقت تلف کنی و «زماندزدی» البته مختص جلسات و گردهمايیها نيست. همين که به فرض خودروسواری به خلاف به يک اتوبوس راه ندهد و باعثِ ماندنِ آن اتوبوس پشتِ چراخ قرمزی سه دقيقهای شود، عملاً سه ضربدر تعداد مسافرانِ آن اتوبوس دقيقه دزديده و حرام کرده است. جالب اينجاست که بسياری از افرادِ بسيار مذهبی و جانماز آبکش اگر کاسبی دو قران گرانفروشی کند وی را از عذابِ جهنم زنهار میدهند، اما خود با فراغِ بال در يک گردهمايیِ دويست نفره با نيم ساعت تأخير وارد میشوند و ککشان هم از این وقتدزدی نمیگزد. خرد کردنِ اعصاب و روانِ ملّت که ديگر بماند.
يک نکتهی برجستهی ديگر که البته بيشتر به حکومت باز میگردد تا ملّت دزديدن از محصولاتِ کشورهای ديگر با نپيوستن به پيمانِ محترم انگاشتنِ حقّ مالکيت، استفاده و انتشار (TRIPS به عنوانِ يک نمونهی بينالمللی) است. از نگاهِ جهانی، تفاوتی ميانِ دزدانِ دريايی سوماليايی و دولتی که وزارتخانههايش از ويندوز و سايرِ نرمافزار بدونِ پرداخت يک ريال حقالزحمه به صاحبانِ آنها استفاده میکنند نيست. هر دو «دزد»ند. شايد برخی ضدّيت با آمريکا و ممانعتهای آن کشور برای پيوستنِ ايران به معاهداتِ جهانی را دليلِ اين دزدیِ کلان بدانند، اما اين از مسئوليتِ حکومتی که خود را امالقرای عالمِ اسلام میداند کم نمیکند. فرض بفرماييد پيامبر اسلام خواسته باشد يک جفت صندل که کموزنتر از صندلهای معمول و راحتتر برای پاها هست را برای خود يا خانواده يا لشکرش بخرد. آن شخص يهودی يا مسيحی که اين صندلها را میسازد به هر دليلی نمیخواهد محصولش را به وی بفروشد. عالمان دينی بايد اکنون پاسخ دهند که آيا پيامبر شبانه واردِ منزلِ اين صنعتگر شده و چند جفت صندل میدزديد؟ يا برای شخصيتِ خود و اطرافيانش حرمت قائل میشد و تا زمانِ راضی کردنِ طرف و رفعِ دشمنی از پوشيدنِ آن نوع صندل امتناع میکرد؟ چه حقارتی از اين بالاتر که دشمنِ ما نخواهد با ما واردِ معامله شود، و ما به جای خوردنِ از دسترنجِ خود و تلاش برای بازساختِ آن محصولات به روشی اخلاقی و متمدنانه و رقابتی به دزديدنِ آنها روی آوريم؟ هر گروه و شرکت و ارگانِ دولتی و حکومتی که ويندوز نصب کرده باشد و از نرمافزارهايی نظيرِ فتوشاپ و آفيس و امثالهم استفاده کند عملاً دزدی کرده است. حال سوال اينجاست که آيا اين تصويریست که میخواهيم به عنوانِ کشورِ برترِ مسلمان از خود به دنيا نشان دهيم؟ آيا کسی اين دزدیهای آشکار را میبيند؟ قبحِ آن و حقارتی که در پسِ اين عمل نهان است را درک میکند؟ يا شايد چون خود را بر حق میدانيم عملاً استفاده از هر وسيله و ترفندی برای رسيدن به هدفمان جايز است؟