سبزها با شعفی در دل و پوزخندی بر لب پيکارِ اصولگرايان را به نظاره نشستهاند. خندان از آن جهت که «ز هر طرف که شود کشته سودِ اينان است» و چه موهبتی از اين بهتر که دو جبهه مخالفِ کرامت انسان به جانِ يکديگر افتاده و رمقشان تحليل رود.
يک نکته را اما اين زخمخوردگانِ دلچرکين از ياد بردهاند و آن هم دفاع از حقّ و حقيقت در همه شرايط است.
مهم نيست که احمدینژاد آرای لازم برای رياست جمهوری را کسب کرده يا خير. مهم نيست که تيمِ احمدینژاد تيشه به ريشهی ايران زده و قبحِ دروغ و ريا و دزدی را بيش از پيش ريختهاند. مهم نيست که در چند سالِ اخير پولِ نفت به مسائلِ جاری تزريق شده و سرمايهگذاریِ زيربنايیِ خاصی صورت نگرفته و دودِ آن در ساليانِ آتی و به طرزی دردناک به چشمِ مردمِ ايران خواهد رفت. مهم اينجاست که آيا سبزها معتقد به حقّ قانونیِ رييس جمهور، حال هر که میخواهد باشد، برای تعيين وزير و معاونِ اوّلِ خود هستند يا خير.
به عقيدهی حقير سبزها نمیبايست در اين مقولهی خاص صمّ بکم به گوشهای نشسته و لگدمال شدنِ بيش از پيشِ قانونِ اساسی را ببيند و دم بر نياورند. همانطور که با مزين شدنِ نامِ محمودِ احمدینژاد به لقبِ رييس جمهورِ ايران، وی در قبالِ کردههای خويش مسئول است، در ازای اين منصب حقوقی نيز به وی تعلق میگيرد که در نفسِ آنها شکی نيست.
سبزها اگر معتقدند که بدکاریهای دولت را میتوان در روزِ داوری به قضاوت نشست، میبايست بهانهای برای چنان روزی باقی نگذارند. در چنين دورانِ حساسی میبايست بر سرِ اصول ماند و درگيرِ فروع نشد. اگر آزادیخواهان امروز ساکت بنشينند، فردا که چنين بلای مشابهی سر رييس جمهورِ واقعیشان آمد نمیتوانند گرد و خاک کنند.
مخلص حتی پا را از اين فراتر نهاده و پيشنهاد میکنم که سبزها در حمايت از حقوقِ قانونیِ رييس جمهوری برای عزلِ وزيران و نصبِ معاونان دست به تجمع بزنند! يادمان نرود که مشکلِ ايران شخصِ احمدی نژاد نيست. مشکلِ کشور سيستمِ معيوب و مردمِ مستبدپروری هستند که باعث میشوند شخصی که بر اريکهی قدرت تکيه میزند از آن پايين نيامده و شخصِ شخيصِ خود را قدسی و حکمِ قاطعِ خود را فرمانِ ايزدی تصور کند. بايد در مقابلِ يکه تازیِ غيرقانونی و تماميتطلبیِ متشرعان ايستاد، حتی اگر برای اين کار لازم باشد از حقوقِ دشمنِ بدکردارِ خود دفاع کرد.