Skip to main content
روحيات و جامعه‌ی ايرانیسياسیمديريت

مدیریتِ باصلابت یا روشنفکری پرملالت

By September 29, 2008No Comments

شاید سوالی که مدت‌هاست فکرِ مخلص را مشغول کرده به ذهنِ دیگران نیز رسیده باشد. اینکه اگر آقایانِ خاتمی و قالیباف هر دو کاندیدای ریاست جمهوری شوند، برگزیدنِ کدامیک برای آینده‌ی کشور معقول‌تر است.

بعضی از اصلاح‌طلبان و نیروهای اپوزیسیون همچنان قالیباف را جزیی از جناحِ راست می‌دانند. متاسفانه آنها با تمامِ ژستِ روشن‌فکری و دگراندیشیشان در بسیاری از مواقع جزم‌اندیش‌اند. کافی‌ست یک گزاره را مدتی تکرار کنند تا چونان آیة‌ منزل بر ذهن و زبان‌شان حک شود. اصول‌گرا بودنِ قالیباف به عنوانِ مثال از همین موارد است.
البته شاید بهتر باشد واژه‌ی اصول‌گرایی را ابتدا تعریف کرد، چه از احمدی‌نژاد و کردان تا افروغ و قالیباف همگی ادعای اصول‌گرایی دارند، هرچند تفاوتِ اصول موردِ نظرشان از زمین تا آسمان باشد. منظورِ بنده از مرامِ اصول‌گرایی، تحجر و محافظه‌کاری به همراهِ فسادِ ناشی از عدمِ چرخشِ قدرت و ریاکاری و دروغ است. اصل برای این جریان حفظِ قدرت به هر قیمت و استفاده از زبانِ زور و تزویر برای استحماقِ خلایق و به کارگیری چماقِ آزار و تکفیر برای سرکوبِ مخالفان است. تمامِ این هنرها به یک طرف، جز در مواردِ امنیتی از تخصصِ دیگری برخوردار نیستند، به قولِ آقای خمینی از چرخاندنِ یک نانوایی عاجزند، چه برسد به مدیریت کشور. تنها به صدقه‌ی سرِ نفت و عوام‌فریبی‌ست که بر سریرِ حکم‌رانی و رجزخوانی نشسته‌اند.

اصلاح‌طلبی نیز جز حرکت در مسیرِ بهبودِ اوضاع و بالا بردنِ شعور و فرهنگِ مردم و نظم دادن به امور نیست. حال با این تفاصیل به گمانِ حقیر قالیباف بیشتر اصلاح‌طلب است تا محافظه‌کار. حتی می‌توان پا را فراتر گذاشت و ادعا کرد که فرمانده‌ی سابقِ‌ نیروی انتظامی از بسیاری از به اصطلاح اصلاح‌طلبانی چون مهرعلیزاده و اصغرزاده و غیره مصلح‌تر است.

سوال اکنون اینجاست که میانِ قالیباف و خاتمیِ اصلاح‌طلب کدام‌یک بهترند. برای روشن شدنِ بد نیست که ملزوماتِ اصلاح‌طلبی را اجمالاً برشمرد.
یک دولتِ اصلاح‌طلب برای پیشبردِ منویاتِ خود به همکاری با دیگر قوا نیاز مبرم دارد. در غیرِ این صورت باید پشتوانه‌ی مردمی قوی به همراهِ مدیریتِ جنبش‌های اجتماعی را دارا باشد که دیگر ارکانِ حکومت را به عقب‌نشینی وادارد. سابقه‌ی خاتمیِ دوست‌داشتنی چنین شخصیتِ صائب و جنگنده‌ای را نشان نمی‌دهد. وارد شدنِ او با حمایتِ نیروهای اصلاح‌طلب نیز حکومت را به واکنش و بحران‌سازی مجدد وا می‌دارد. پس دوباره همان آش و کاسه‌ای می‌شود که از سال 80 به بعد شاهد بودیم.

قالیباف اما اسماً از جناحِ اصلاح‌طلب نیست و جز در میانِ طرفدارانِ دولت از مخالفتِ جدی در سایرِ سطوحِ محافظه‌کاران برخوردار نیست. در ضمن شخصیتِ قاطعِ وی به او اجازه‌ی به کرسی نشاندنِ حرف‌اش را می‌دهد. به عنوانِ مثال فرض بفرمایید خاتمی و قالیباف هر یک به عنوانِ رئیسِ جمهورِ فرضی لایحه‌ی مشابهی را به مجلسِ هشتم ارجاع دهند. کدامیک احتمالِ بیشتری برای تصویب و گذشتن از سدِ شورای نگهبان را دارد؟

نکته‌ی دوم مدیریتِ قوی برای برنامه‌ریزی، تدوینِ استراتژی بلندمدت و تاکتیک‌های درخورِ کوتاه‌مدت است. بسیاری از عزیزانِ اصلاح‌طلب، با وجودِ شخصیتِ نازنین و بی‌آزارشان، نشان داده‌اند که مدیرانِ خوبی نیستند. به جز معدود شخصیت‌هایی نظیر آقایان کرباسچی و صفایی فراهانی و مرعشی، باقی اصلاح‌طلبان من حیث المجموع نظریه‌پردازان و مشاوران خوبی‌اند تا مدیران و رهبرانی باکفایت.

جنابِ قالیباف چه در قامتِ فرمانده‌ی نیروی انتظامی و چه در ردای شهرداری تهران لیاقتِ خود را به اثبات رسانده است. چه کسی‌ست که تفاوت‌های عظیمِ نیروی انتظامی ده سال پیش را با زمانِ کنونی نداند. مکانیزه کردنِ نیروی انتظامی به همراهِ تجهیزِ آن به امکاناتی چون ماشین‌های پیشرفته و فناوری‌های نوینِ اطلاعاتی و تربیتِ نیروهای آن از لحاظِ آدابِ اجتماعی از عهده‌ی چند نفر از اصلاح طلبانِ کنونی برمی‌آمد؟ اصلاً اجازه بفرمایید یک مثالِ ساده‌تر و دمِ دست‌تر بزنم. فرض بفرمایید یک شهردارِ اصلاح‌طلب می‌خواست پروژه‌ی هم‌سطح‌سازی خیابانِ طویلِ ولیعصر را انجام دهد. با وجودِ نهادها و اصنافِ متفاوت و گوناگونِ موجود، به ثمر رساندنِ این عمل اگر نه غیرممکن، بسیار هزینه‌بر و طولانی می‌شد.
نکته‌ی دیگر اهمیت دادن به زیرساخت‌ها برای توسعه‌ی مستدام و باثبات است. یکی از مشکلاتِ عدیده‌ی جماعتِ اصلاح‌طلب به فراموشی سپردنِ زیرساخت‌ها و اصول و سرگرم شدن به کارهای روبنایی و فروع بود. یک مثالِ ساده شاید در این مورد برای فهمِ‌ بهترِ مطلب مفید باشد.

فرض کنید اصلاح‌طلبان به عنوانِ باغبان می‌خواهند زمینِ بایری را سرشار از محصول کنند. آنها به جای بارور کردنِ خاک و شخم زدنِ زمین و پاشیدنِ کودِ مناسب، همواره در حالِ دعوا با جناحِ مقابل بودند که تخمِ فلان درخت خوب است یا هسته‌ی فلان بوته. یا رنگِ این نوع گل بهتر است یا بوی آن نوع گیاه. سرانجام هم زمین بی‌برکت ماند و هم محصولی به دست نیامد.
همانندِ حزبِ کارگزاران، تیمِ قالیباف نیز معتقد به پرداختنِ به زیرساخت‌هاست. آنها می‌دانند که تا زمینِ هموار و بی‌خار و خس آماده نباشد، تربیتِ دونده تنها به دردِ صادر کردن به فرنگ می‌خورد و بس. پس به جای اینکه وقتِ خود را صرفِ درگیری با دیگران بر سرِ مصادیق کنند، آرام و مصمم شرایط را مهیا می‌کنند. راه‌اندازی مراکزِ متعدد تفریحی و فرهنگی از طرفِ شهرداری تهران به همراهِ اهمیت دادن به تربیتِ نیروهای جوان و کارآمد دلیلی بر این مدعاست.

تمامِ این دلایل به کنار، زخم‌هایی که قالیباف در این چندساله از هسته‌ی متحجرِ جناحِ اقتدارگرا کشیده و الطافی که از اصلاح‌طلبان، چه در شورای شهر و چه در شهرداری دیده او را در موضعی می‌نشاند که بتواند از نیروهای کارآمدِ هر دو جناح استفاده‌ی مطلوبی کند.
و در پایان، مسئله‌ی بسیار مهم و غیرقابلِ چشم‌پوشی سلامتِ انتخابات است که با روندِ کنونی ابداً قابلِ تضمین نیست. پس در صورتِ نزدیکی آرا، توجیهِ نیروها برای تقلب در آرای قالیباف به عنوانِ کسی که معتمدِ نظام است و سابقه‌ی سپاهی‌گری دارد بسیار سخت‌تر از قانع کردنِ آنها به دست بردن در آرای کسی چون خاتمی است.

ختمِ کلام، اگر برای اصلاح‌طلبان رسیدن به مقصد و پیش راندنِ قطارِ اصلاح‌طلبی مهم‌تر از کسبِ قدرت است، باید به این سوال پاسخ دهند که قالیباف چه کارهایی را بر مسندِ ریاستِ جمهوری خواهد کرد که آنها مخالفِ اصلاح‌طلبی می‌دانند و چه کارهایی را نخواهد کرد که آنها لازمه‌ی اصلاح‌طلبی می‌پندارند. اگر پاسخی نداشتند، آنگاه باید مشخص کنند که دلیلشان برای عدمِ حمایت از وی برای ریاستِ جمهوری چیست.

پس‌نوشت: شاید اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان هر دو احتیاجِ مبرم به یک پوست‌اندازی تاریخی داشته باشند. چیزی از مقوله‌ی ائتلافِ کارگزاران و حامیانِ قالیباف در قالبِ‌ جبهه‌ی جدیدی که اعضای‌اش به تخصص و توجه به زیرساخت‌ها می‌اندیشند و به دور از هوچی‌گری‌های رایجِ‌ سیاسی به عمل می‌پردازند و نه به حرف. ترکیب شدنِ‌ احزابِ پیشرویی چون مشارکت و نهضتِ‌ آزادی و ملی‌مذهبی‌ها در قالبِ‌ اپوزیسیونی قدرتمند و ائتلافِ آقای کروبی با عقلای جناحِ راست هم از ترکیبی که اکنون شاهدیم به واقعیت نزدیک‌تر است. آن وقت با رقابت این دو سه گروه با دار و دسته‌ی احمدی‌نژاد می‌توان فهمید که چنددرصد واقعاً احمدی‌نژادی‌اند.