قومِ عرب وزنِ تفاعل و متفاعل را برای وقتی به کار می برند که ريشه فعل به صورتِ تصنعی و ظاهری به کار گرفته شود و به پوسته بيش از مغز و به ظاهر بيش از معنی توجه گردد. متشاعر برای کسی که فکر میکند شاعر است يا تفاخر برای آنکه فخر فروشی و نه «فاخر بودن» نمونههايی هستند برای اين صنعت.
آقای ميرحسين موسوی فردیست قابلِ احترام و شايستهي افتخار. کسی که سکاندارِ کشور در دورانِ جنگ بوده و کارنامه نسبتاً قابل قبولی در امرِ ادارهي کشور در آن زمان به جای گذاشته است. وی همچنين اهلِ هنر است و در مجموع آدمیست فرهيخته.
بسياری از کسانی که چشم بسته و به فرمودهي خاتمی يا به دليل جوّ ملوّنِ موجود دورِ وی را گرفته اند به بسياری از مسائل يا توجهی نمی کنند يا ترجيح میدهند چشمِ خود را به روی واقعياتِ عيان ببندند. عمادِ افروغ آدمِ روشنضميريست، قاليباف هم فردیست با کفايت. جوادِ لاريجانی نيز آدمیست معقول و خوشفکر. اما چرا اين افراد که در مجموع فرقِ چندانی با مهندس موسوی ندارند به سببِ گرايششان به راست و جبههي اصولگرايان، موردِ توجهِ اصلاحطلبانِ از-گردِ-خاتمی-به-سوی-موسوی-پيچيده قرار نمی گيرند؟ آيا موسوی از مثلاً عمادِ افروغ اصلاحطلبتر است؟ يا قاليباف از موسوی اصولگراتر؟
نکتهای که بسياری از جوانانِ پرشر و شور بدان توجهی نمی کنند دليلِ اصلیِ حمايتِ خاتمی از موسویست. خاتمی کاری بزرگ کرد که از سرمايهي خود مايه گذاشت تا آرايی را شايد که به سمتِ کروبی نمی رفتند به سوی موسوی حواله کند. او با اين کارِ خود سطحِ مشارکت را بالا برد و احتمالِ يکسره کردنِ کار در مرحلهي اول توسطِ جناحی که نشان داده برای نيل به هدف از هيچ سيئهای همچون دروغ و ريا و فريب رويگردانی نمی کند را پايين آورد.
اما روی سخنِ خاتمی با اينگونه جوانان و نوجوانانی که به رهايی از گشتِ ارشاد يا باز شدنِ فضای فرهنگی و سياسی دنبالهروی وی بودند نبود. چه آنها با نگاهی به شعارها و اطرافيانِ کروبی نيک میدانند که انجامِ قاطعانه و کمهزينهي چنين اموری تنها از عهدهي يک روحانی شجاع و صريح و در يدِ کفايتِ مديرانی چون کرباسچی و نجفی برمیآيد و بس. مهندس موسوی که نه شعاری در اين رابطه داده و نه سابقهاش در سالهای دههي شصت، دههي گزينشهای علمی و سرکوب آزادیهای اجتماعی، نمايانگر چنين ديدگاهِ بازیست. او حتی عکسِ طرفدارانِ بدحجاب و بدلباسِ خود را (بد از نظرِ مرتجعين قشری البته) در وبسايتها سانسور میکند که مبادا اقشارِ مذهبی را برنجاند، در حاليکه کروبی در کليپ انتخاباتی خود از نمايشِ دخترانِ اين سرزمين که تعريفشان از حجاب با ديدگاهِ مرتجعين فرق میکند، ابايی ندارد. چه میداند که اسلام حقانيتِ خود را از تار و موی دختران و لباسِ پسران نگرفته است. پس اين تذهبون!؟
نداشتنِ برنامههای منسجم و مشخص نيز از ديگر نقاطیست که سبزیگرايان از آن به سهولت میگذرند. به خيالِ آنها با گرفتنِ دولت و راهاندازی موج و هيجان میتوان پس از پيروزی تازه نشست و برنامه ريخت. آنها اما غافلاند که اگر بدونِ برنامههای مدون میشد به جايی رسيد بزرگراهِ دوم خرداد به بيراههي سه تير ختم نمیشد. پس چرا بايد از کسی که سالهاست حقوقِ ايرانيان را فرياد کرده و حداقل چهارسال است که با کارِ حزبی و انتشارِ روزنامهي متين و جمع کردنِ تيمی کارآمد به تشکيلِ دولتی مقتدر میانديشد دوری گزيد و اطرافِ کسی جمع شد که بيست سال است روزهي سکوت گرفته و در نگارخانهي خويش به هنرمندی مشغول بوده است؟ آيا صرفِ نيکانديشی و صاحبدلی و فرهيختگی برای ادارهي کشور کافیست؟ آيا آنها که کارنامهي قابلِ قبول وی را مثال میآورند توجه میکنند که شرايطِ کنونی جامعه با دورانِ پسا انقلابی که هم رهبری و حمايتِ قاطع آقای خمينی را به همراه داشت و هم صرفهجويی و ملاحظهي بیچون و چرای مردم را، قابل مقايسه نيست؟ آيا اينان نمیدانند که بازگشت به ميادينِ مديريتی بعد از بيست سال دوری مانندِ وزنهبرداریست که پس از بيست سال خانهنشينی سودای رکوردشکنی دارد؟ با اين احوال گرويدن به سوی مهندس موسوی تنها به اين علت نيست که دوستان يا کروبی را کروبیِ بیياورِ چهار سال پيش فرض کردهاند؟ آيا اين شائبه برای بسياری پيش نمیآيد که اين جماعت آنچنان حنايشان پيش اين جبهه بیرنگ است که از سرِ ناچاری به حمايت از ديگری پرداختهاند؟
نکتهی ديگری که از چند روز پيش در نوشتههای حاميانِ موسوی به چشم میخورد کاستنِ اهميتِ مشاوران و معاونانِ کروبی است با عباراتی نظير اينکه «اينها هيچ کدام از مجلس رای اعتماد نمیگيرند» يا «کل اينها 10 نفر هستند در حاليکه اطراف موسوی خيلی آدم کارآمد هست». بنده البته نمیدانم که اين حرفها از ته دل است يا راهکارِ اتخاذشدهي ستادی. هرچه هست هم از منطق تهیست و هم از اخلاق. اينکه با تخريبِ نکاتِ مثبتِ طرفِ مقابل سعی در پوشاندنِ ضعفهای خود میکنند عملیست مذموم. ذکرِ اين نکته هم که مشاورانِ کروبی نمیتوانند در کابينه حضور داشته باشند به چند دليل حربهي خوبی برای دوستان در مقامِ مناظره نيست.
يک اينکه کابينه با وجودِ سمتهای فراوانی که نيازمندِ رای اعتماد مجلس نيستند از افرادِ باکفايتِ تيمِکروبی خالی نخواهند ماند. دوم اينکه اگر شعارهای کروبی فراگير شده و دوستان چشمها و گوشهای خود را به سوی واقعيت بگشايند و به قولِ شيخ «رايی داده شود که طرف شش ماه به کما برود» هيچ مجلسی توانايی مخالفت با وزرای پيشنهادی را نخواهد داشت. وقتی آقای خاتمی با آنهمه ملاحظهکاریهای سياسی توانست از مجلسِ پنجم برای نوری و مهاجرانی رای اعتماد بگيرد، شيردلی چون آقای کروبی چرا نتواند؟ او که اتفاقاً حساسيتِ کمتری در جناحِ مقابل نسبت به آقای خاتمی برمیانگيزد و قاطعيتِ بيشتری نيز دارد. سوم اينکه به فرضِ محال که اکثر اين افراد نتوانند در کابينه حضور به هم رسانند. حتی شايد خيلی از آنها خود نخواهند که حضوری در کارهای اجرايی داشته باشند. مهم اينجاست که اينها نمادند. نمادِ خردورزی، مديريت و روشننگری و آزادگی. پشتِ اين افرادِ برجسته انبوهی از نخبگان قرار دارند که هريک به عشق و اعتقاد به اين چندين فرد، میتوانند گرههای فروبستهی بيشماری از جامعه بگشايند. هم حمايتِ اين اشخاص نشان از حقانيتِ راه و امکانِ بالای موفقيت کروبی در ادارهي کشور و مبارزه با باندهای مخوف قدرت دارد و هم حضورشان بيان از خيلِ مديرانِ تکنوکرات و روشنفگرانِ عملگرا.
يکی از حاميانِ پر و پا قرصِ موسوی آورده بود که چرا از کسانی چون دکتر جلايی پور و علوی تبار و تاجيک و معين و مهندس زنگنه و ترکان و تاجزاده و … از تيمِ موسوی نامی برده نمیشود و همواره اطرافيانِ کروبی در بوق و کرنا میگردند؟ اين حامی عزيز اين فرق را بايد دريابد که آقای کروبی به اين تيم مشاور دور و بر خودش افتخار می کند و احترام می گذرد و به آنها مسئوليت میسپارد و جا به جا از آنها ياد میکند، در حاليکه مهندس موسوی حتی از بردنِ نامِ بسياری از اين طرفداران ابا دارد و به آنها مانندِ ميهمانِ ناخوانده (يا خاتمیخوانده) مینگرد. ايشان درنيافتهاند که موقعِ پوششِ خبری کنفرانسها و نشستهای موسوی نامی از کسانی مانندِ آقای تاجزاده برده نمیشود، آن هم وقتی ايشان در رديف جلو صندلی نشسته اند؟ اين چه «اطرافيانی»ی هستند که فردِ موردِ «احاطه» از نزديکی با آنها خرسند نيست و تو گويی آنها خود را به او چسبانده اند، نه اينکه او آنها را دعوت به همکاری کرده باشد. شايد بهتر باشد ايشان از مهندس موسوی بخواهند که ده نفر اولی که ايشان قبول دارند و موردِ مشورت قرار میدهند را بيان کند تا مشخص شود که در مقامِ مقايسهي «اطرافيان»، مهاجرانی بهتر است يا مسيح مهاجری، عمادالدين باقی شايستهتر است يا عبدالله شهبازی. حکايتی در ادبيات هست با اين مضمون که «مردی چشمی بر زنی انداخت. گفتند: چه نظر میکنی به کسی که مسرتِ ديگری است و حسرتِ تو!» شايد اين جرگه از اصلاحطلبان بد نباشد نگاهی به متونِ کهن بيندازند تا شايد دوباره مرتکبِ اشتباهاتِ تاريخی نشوند. به عبارتی سبز باشند و تظاهر به سبزی نکنند.
این یادداشت جهتِ ثبت در تاریخ از سایت توقیفشدهی campaign88.ir (ستاد انتخاباتی مهدی کروبی) به اینجا منتقل شد.