به نظرم یکی از بزرگترین اشتباهاتِ اصلاحطلبان دستکم گرفتن دامنهی تاثیرگذاری دولت در ایران یا حداقل وانمود کردن آن بود. چوبِ این بلوفِ بیمعنی را هم خود خوردند و هم ملتِ البته باهوشِ ایران. بحثِ «تدارکاتچی» بودنِ رییس جمهور و «بیقدرت» بودنِ دولت را به خیالِ باطلِ خود در جامعه مطرح کردند که از جناحِ راست امتیازکی بگیرند و فاصلهی قدرت و مسئولیت را کاهش دهند، اما آنطرف فریب نخورد و قدمی کوتاه نیامد و در عوض مردم و بعضاً خودِ گویندگان باورشان شد. مانند همان ضربالمثل که ملانصرالدین برای سرکار گذاشتن خلایق در محله چو انداخت که سر فلان خیابان آشِ نذری میدهند، انبوهِ ملت که به سمتِ مقصد سرازیر شدند خودِ جنابِ ملا هم دوان دوان روان شد که مبادا راست بگویند!
بیبرنامگی حضراتِ اصلاحطلبِ بیعرضه که برنامهی مدون و اولویتبندی شده برای رسیدن به سرمنزلِ مقصود نداشتند هم مزیدِ بر علت شد و در وادیِ سیاستِ ایران با رقیبان کارکشتهی پدرسوختهاش آنقدر تلوتلو خوردند و در لحظه زیستند که با تیپایی جانانه از جانبِ حریفِ دریده و نظارهگری بیخیالانهی مردمِ سرخورده از صحنه به بیرون رانده شدند، آنهم با تحملِ حقارتی عبرتآموز برای بازیگرانِ آینده.
دولت اما برعکسِ آنچه جار زده شد و میشود کمتاثیر نیست. شاید از منظری دارای «قدرت سیاسی» درخور نباشد، اما قدرتِ اجتماعی و فرهنگی بالایی دارد. آموزش و پروش و وزارتِ علوم زیر نظر دولت است. کلیاتِ بودجهنویسی سالانه، مدیریت شوراهای عالی، مناطقِ آزاد، بانکها، رایانهی احزاب و نهادهای مدنی، عرصهی فرهنگ و هزار موردِ ریز و درشتِ دیگر در طیولِ دولت است.
حتماً باید شخصی مثل احمدینژاد در راسِ دولت قرار میگرفت و در تک تکِ مواردِ فوق گندی عُظمی میزد تا اصلاحطلبان و مردم حسرتِ روزهایی را بخورند که بودجهی مملکت حساب و کتابی داشت و سازمانِ برنامه و بودجهای بود و جشنوارهی فجری.
نکتهی مغفولماندهی دیگر اینکه سایرِ مجموعههای نظام تا حدی میبایست خود را با دولت هماهنگ کنند. همانطور که وجودِ دولتِ اصلاحطلب شاهرودی را به جای یزدی و قالیباف را به عوضِ لطفیان نشاند یا مجلسِ هفتم باعثِ جایگزینی انصاری به جای ابطحی شد. اگر به خاطر بیاورید بعد از برکشیدنِ احمدینژاد بیشترین عزل و نصبها، پیش و بیش از تغییراتِ ناگزیر مجموعهی دولت، در نیروی انتظامی، صدا و سیما و ارتش و سپاه رخ داد.
جماعتِ طالبِ اصلاح اما به عوضِ تمرکز بر روی داشتهها و مستحکم کردنِ مواضعِ بدیهیشان نیمهی خالی لیوان را دیدند و خیالِ دستدرازی به نهادهای دیگر قدرت را در سر پروراندند، بیآنکه به زیرمجموعهی تحتِ نظرِ خود چشمِ التطفاتی بیندازند و نقطهضعفها را اول در آنجا برطرف کنند. درس هم نمیگیرند بدبختانه.