Skip to main content
سياسیمديريت

مدیریت باسمه‌ای

By August 4, 2008No Comments

مدیریت در ایران متاسفانه هنوز هیأت‌گون و آب‌دوغ‌خیاری‌ست. بی‌جهت نیست که بخشِ خصوصی حتی اگر آزادی کامل نیز برای‌اش مهیا باشد، همیشه کمیت‌اش لنگ می‌زند. حتی تعریفِ مدیرِ خوب نیز در ایران متفاوت از کشورهای پیشرفته است. مدیرِ خوبِ وطنی به کسی می‌گویند که علاوه بر داشتنِ خصوصیاتی چون قاطعیت، فهمِ بالایی برای ارتباط با زیردستان‌اش داشته باشد و مجموعه‌ را هماهنگ به جلو ببرد. همین. بدبختی اینجاست که همین دو سه خصوصیتِ ساده هم معمولا در میهنِ البته عزیزمان در یک فرد به ندرت جمع می‌شوند. برنامه‌ریزی و تحلیلِ جامعِ شرایط اصولاً در مدیریتِ وطنی جایی ندارد. البته دلیلِ آن هم داشتنِ منابعِ نامحدودِ مالی و انسانی‌ست. به عبارتی دیگر، مشکل از رانتِ نفت، این بلای سیاه است و بس.
به عنوانِ مثال گردانندگی یک هیات در ماهِ محرم را در نظر بگیرید. یک مدیرِ «خوبِ» ایرانی به همه جا سرک می‌کشد، مسئولیت‌ها را تقسیم می‌کند و مشکلاتی که «در حین کار» به وجود می‌آیند را با درایت حل می‌کند.

حال فرض بفرمایید به یک مدیرِ وارداتی مسئولیتِ راه‌اندازی هیاتی را برای چند سال بدهند. این مدیر اولین کاری که می‌کند راه انداختنِ شیوه‌ای برای ضبط و نگهداری تجارب است. یعنی معضلاتی که در هر سال هنگامِ چند هفته هیات‌داری رخ می‌نماید ثبت می‌شوند تا سال‌های بعد موردِ استفاده خودش و یا مدیرِ بعدی قرار گیرد. نکته‌ی مهم دیگر برنامه‌ریزی و مدیریتِ منابع است. این شخص پیش از فرارسیدن ایامِ عزاداری تعدادِ افرادِ داوطلبِ همکاری و نیز تعدادِ مردمِ شرکت‌کننده را به علاوه‌ی میزانِ تقریبی نذورِ ملت تخمین می‌زند. سپس برای فضای موردِ نیاز راه‌کارهایی می‌اندیشد. موردِ دیگر داشتنِ برنامه‌های جایگزین در صورتِ اتفاقاتِ غیرمنتظره‌ای همچون باریدنِ‌ باران یا زیاد و کم آمدنِ مردم یا غذا و یا رفتنِ برق و غیره است. چگونگی اختصاص و تدارکِ منابعی همچون آب و برق و هواکش به طریقی امن و بهینه از دیگر وظایفِ اوست. آماده‌سازی نقشه‌ی حرکتِ سینه‌زنان، اندیشیدنِ‌ راهکارهایی برای جلوگیری از راه‌افتادنِ ترافیک با توجه به ساعاتِ شلوغی و خیابان‌های مسیر و نیز گماشتنِ افرادی دارای تخصص‌های امدادرسانی و گوش‌به‌فرمان بودنِ‌ آنها برای مقابله با حوادث و مجروحانِ احتمالی از دیگر برنامه‌های اوست. به تمامی این موارد ارائه‌ی خدماتِ مناسب به مردمی که برای شرکت در عزاداری و یا گرفتنِ نذری مراجعه می‌کنند را بیفزایید تا به صورتِ کلی تصویری از این مدیرِ –البته مجازی- دستتان بیاید.

این ساده‌ترین مثالِ‌ ممکن برای نمایاندنِ تفاوت‌های بنیادین تفکرِ مدیریتی در ایران بود. همین نداشتنِ معلوماتِ کافی توسط هر دو قشرِ مردمانِ عادی و مسئولان است که سطحِ انتظارات را چنان پایین می‌آورد که مثلا شخصی مثلِ کاشانی را تنها به واسطه‌ی حمایتِ‌ بی‌دریغ از یک مربی کارکشته به «مدیری توانا» و فردی چون جاسبی را به علتِ برخورداری از حمایت‌های سیاسی لازم و دارا بودنِ جسارتِ کافی برای مقابله با حملاتِ مخالفان، به «مدیری قاطع» بدل می‌شود.

البته جای تعجب هم ندارد. طبعاً در کشوری که واژگانی چون صنعت، حزب، تولید، دانشجو، استاد، رابطه‌ی جنسی، رانندگی و غیره از معنای اصلی دور و به کاریکاتوری از موردِ اصلی بدل شده اند، «مدیریت» نیز نباید که بی‌نصیب ماند.