مخلص اين ترجيعبند را که ايران کشوری «بلاخيز» است قبول ندارم. اگر مقايسهای در کار باشد ژاپن چند ده بار از ايران «بلاخيز»تر است. آمار شمار و شدتِ زلزله و طوفان و تندباد و گردباد و سيل و خلاصه هر بلايی که خداوندِ منان به قولِ جانشينانِ خودخواندهاش برای کوبيدن بر فرقِ سرِ مومنينِ دست-از-پا-خطا-کن در کشکول ذخيره دارد در اين ديارِ کفر به وفور يافت میشود. منتهی دو عنصرِ دانش و هوش به اين رخدادهای طبيعی اجازهی گردنفرازی نمیدهد (مگر در مواقعی مثل فوکوشيما که اگر مشابهش در ايران يا خاور ميانه نازل میشد تلفاتش از کشتههای جنگ جهانی دوم هم فزونی میيافت).
نمیدانم آن چند هزار نفری که بیخانمان شدهاند يا عزيزی را از دست دادهاند سرنخِ عذاب را به سيستمِ فشل مديريتیِ کشور ربط میدهند يا حواله به قضا و قدرش میدهند. مشابه اين مورد را بگيريد برای تلفاتِ جادهای، يا صفِ کيلومتریِ مرغ. اقشارِ مرفه که در صف نمیايستند، آنهايی اين جورِ اليم را بر خود هموار میکنند که با تقريبِ خوبی جزو قشرِ مستضعف به حساب میآيند. قشری که حکومت سی و اندی سال است که سنگِ نوکریِ آنها را به سينه میزند و دولتی که برآيندِ همهی «حسنات»ِ ما است سياستهايش همواره در راستای رضايتِ اين قشر بوده، حتی وقتی که رضايتِ آنها شکايت يا ضررِ طبقهی متوسط را در بر داشته است.
حال سوال اينجاست که اين اقشاری که به احتمالِ قوی رای اکثريتشان به احمدینژاد بوده است، آيا از رای خود پشيماناند يا همچنان خيال میکنند که جنابِ «دشمنِ فقر و فساد» با تئوریِ توطئهی ديگران از راهِ آرمانیِ خويشتن باز مانده؟ آنکه خانهاش با کوچکترين تکانی بر سرش خراب میشود به اين فکر میکند که دولت میتوانست سیاستی در پی گيرد که به زور هم شده خانهها را امنتر سازد؟ آيا به اين میانديشد که دولتی که قسمتِ اعظمِ تلاشهايش برای گرفتنِ حالِ ديگر ارکانِ حکومت (مثلِ ابقای کردان يا مرتضوی) يا دهنکجی به طبقهی متوسط است وقت نداشته که به زيرساختها و سرمايهگذاریهای طولانیمدت بينديشد؟ آيا به اين فکر میکنند که آن بودجهای که پيش از انتخابات صرفِ خريدنِ گونی-گونی سيبزمينی و پخشِ گشادهدستانهی آن ميان همين طبقات بود میتوانست صرفِ بازسازی يا مقاومسازی چند خانه و نجاتِ جانِ چند انسان شود؟ پاسخ به اين سوال برايم مشخص نيست، ولی حدس میزنم که قاطبهی ملت ايران قدرتِ ربط و وصلِ اين علت و معلولها را ندارد. و البته شايد انتظاری هم نبايد داشت، چرا که چنين تحليلهايی کارِ مطبوعاتی جماعت است که دکانِ حرفهایهايشان را ديریست که تخته کردهاند.
به گمانم ملت ايران به زودی میبايست در يک دوراهی تکليفِ خودش را مشخص کند: آیا میخواهد به قيمتِ از دست رفتنِ کرامت و رفاهِ خود به کسانی ميدان دهد که با دهانی گشاد و بدونِ برنامهای مدون برای جهانيان فريادِ هل من مبارز سر دهند، و يا ترجيح میدهد اولويت را در وهلهی نخست به بازسازیِ اجتماعی و سياسی و اخلاقی و اقتصادیِ خود و دراز کردنِ دستِ دوستی به دهکدهی جهانی دهد. کشوری که زيرساختهای علمی و اقتصادی و فرهنگیاش موردِ سوال است را چه به موش دواندن در امورِ بينالملل، مگر اينکه به قصدِ سرپوشانی بر کفايت و مشروعيتِ داخلی باشد. اما دريغ که زلزلههای قویتری بايد تا به بيداریِ عوام انجامد.