نظر متينی از جانب آقای جعفری ذيل مطلب «اسراییل: دردِ بیشفا، بهانهی جفا، دستآویزِ بقا» نوشته شد که به گمانم پاسخش ارزشِ يک يادداشتِ جداگانه داشته باشد:
اسرائيل نقطه تلاقي تفكر الهي و تفكر الحاديست ، اگر ما سراغ او نرويم يقين بدانيد او سراغ ما مي آيد. نفي اسرائيل چه در عمل چه در تفكر، از الزامات بايسته نظام اسلامي است زيرا نتايج عملكردي آن رژيم نه تنها نظام اسلامي، كه كل بشريت را تحت تاثير خود قرار مي دهد.
آهنگ مبارزه با اسرائيل تنها براي هدم كامل آن نواخته نمي شود. اين تاكتيكي است در جهت توقف گسترش آن در پشت مرزهاي فعلي. اين مهم، موضوع جهان اسلام و ايران نيست بلكه شامل كشورهاي ديگري هم كه هم اكنون در پشت سوريه صف آرايي كرده اند نيز شامل مي شود. اگر اسرائيل محدود نشود نفس جهان خواري او و تفكر نحسش همه جا را در مي نوردد.
اسرائيل درد بي شفا نيست كه اين اساسا” با پيام ابدي قرآن مجيد كه آينده جهان را در اختيار حق و صالحين تعريف كرده است مغاير است. اسرائيل در حال حاضر برآيند و نقطه نهايي تفكر ظلمانه است و حذف آن از حيث نظري و عملي اجرايي است.
اسرائيل بسيار حقير و ذليل است. اينرا جنگ 33 روزه و جنگ اخير آن در غزه نشان داد كه آن همه يال و كوپال در مقام كمترين مقاومت جبهه مقاومت چقدر شكننده است . اگر پا در مياني آمريكا و فشار اعراب نبود فكر نمي كنيد آن چهار تا موشك، دنياي پوشالي يك مشت يهودي را به هم مي ريخت. آن كعيه فن آوري و تكنولوژي كه هم اكنون در نابساماني اقتصادي زجه مي زند ديگر واجد شرايط 1948 ،1967 و1973 نيست و حريف هاي مقابل آن هوشمند ترو قوي تر شده اند.
عدم وجود حقوق شهروندي در داخل كشور و رجحان مسائلي همچون مبارزه با اسرائيل به آن، تحليلي از جانب شماست كه جاي بجث دارد:
در هندسه منتظم نظام اسلامي، سياست داخلي و خارجي هر كدام ضلعي از منتظم هستند.بنابراين كج بودن يك ضلع، باعث پاك شدن ضلع ديگر نمي شود. اين حقير منكر تمامي مسائلي كه در خصوص ضعف حقوق شهروندي ذكر مي شود نيستم ولي رديف بندي و اولويت بندي آن را با موضوعات ديگر (در اينجا مبارزه با اسرائيل) را در جهت حذف و يا كم رنگ كردن آن موضوع قبول ندارم. اين دو موضوع در طول يكديگر نيستند كه با تقدم و تاخر كردن آنها، اولويت اول و دوم تعريف نمائيم.
من شرايط فعلي جامعه ايراني را از حيث حقوق شهروندي نمي پسندم و علت آن را اين مي بينم كه تعاليم الهي، اساس رفتارهاي حكمرانان آن نيست. اگر رويكرد هر انسان موحد، رعايت حدود و حقوق ديگران باشد، ما ديگر شاهد اعدام ، زندان و پايمال شدن حقوق ديگران نمي باشيم. اگر حدود الهي رعايت شود هر كسي حق دارد نظر خود را بدون توهين و ايجاد اختشاش در فضايي كاملا” منصفانه بيان نمايد.اگر ما مسلمان باشيم ديگر به دنبال دنياطلبي و حذف ديگران در جهت تصاحب قدرت نمي رويم و فضا به فرمي در نمي آوريم كه به قول شما عده اي آواره بلاد ديگر شوند.
ما و كشورهاي منطقه تجربه هاي جديد از حيث ورود به فضاي جديد سياسي را تجربه مي كنيم و برنامه ريزي جهان اسلام جهت مقابله روشمند و هوشمندانه با موضوع صهيونيسم كمي مشمول زمان خواهد شد. مضافا” اينكه ما نياز داريم اين دوره ركود را در كشور با استحاله طيف مجريه داشته باشيم تا شرايط جهت هماهنگي هاي بعدي ميسر شود. موضوع مبارزه با اسرائيل صرفا” موضوع حذف آن نيست، يك رويكرد مقاومتي است در مقابل آن رژيم است كه منطقه را به گند نكشد.
پيش از هر چيز میبايست تکليفِ خود را با وجودِ سرزمينی به نامِ اسراييل به عنوانِ بخشی از فلسطينِ پيشين روشن کرد. به گمانم کشورهای مسلمان میبايست بر سرِ يک راهبردِ مشخص توافق کنند: آيا حذفِ کاملِ آن را خواهانند (همچون سال 1947/48) و يا بازگرداندنِ آن به مرزهای تعيينشده توسطِ سازمان ملل (پیش از جنگ ششروزه سال ۱۹۶۷). مخلص معتقدم که با وجودی که برای استقلالِ اقليتِ يهود از اکثريتِ مسلمان (حدود يک سوم جمعيت فلسطين در سال 1947) نظرخواهی نشد و نظر عمومی آنها محترم دانسته نشد، نظرِ اين سازمان به عنوانِ نمایندهی جامعهی بينالملل و نيز تفاوتهای بنيادين قوم يهود و مسلمان حکم میکند که راهبردِ دوم را برگزينند. بدين طريق حمايتِ بينالمللی نيز پشتِ پويشِ آنها خواهد بود. اگر از ابتدا قرار برا حذف اسراييل از روی نقشه و ريختنِ جهودان در آبهای آزاد باشد طبيعیست که همچون هفتاد سال گذشته رهی به دهی نخواهند برد و عرض خود میبرند و زحمتِ باقی و نيز خود را میدارند، بدونِ آنکه نتیجهای حاصل شود. آقای جعفری شعار «هدم کامل» اسراييل را تاکتيکی برای محدود کردنِ آن میدانند. گمان نمیبرم باقی کشورها چنين نظری داشته باشند و اين شعار، اسراييل را در موضعِ مظلوميت و برخورداری از حمايت بينالمللی قرار میدهد. يادمان نرود که اسراييل هر بار پس از حملهی اعراب اقدام به کشورگشايي و دستاندازی به خاکِ ديگر کشورها کرد. پس معلوم است که اين کشور نيز با تمام جاهطلبیهایش جرات گسترشِ بیبهانه را ندارد.
به همين علت من با اطلاق واژه «جهانخوار» و «تفکر نحس» برای اسراييل مخالفم. اسراييل همواره حملاتِ خود را با لعابِ دفاع از موجوديتِ خود توجيه کرده است. و اعراب در اين مسئله مقصر بودهاند. در هيچ جنگی که از سوی اعراب آغاز شد هدف، راندنِ اسراييل به پشتِ مرزهای تعيينشده نبوده بلکه هدم کاملِ آن مدّ نظر بوده است. جالب اينجاست که در هيچ يک از اين جنگها کشورهای غربی و بالاخص آمريکا کمک مستقيم به اسراييل نکردهاند و اين کشور هفت ميليونی به تنهايی از پس چند صد ميليون عربِ متعصب (با حکمِ مقدّسِ جهاد در جيب) برآمده است. آيا اين سوال پيش نمیآيد که به فرضِ پيروزی مسلمانان در جنگ مستقيم، آمريکا و ديگر همپيمانان برای جلوگيری از نسلکشی واردِ عمل شوند؟ آيا مسلمانان برنامهای برای آن زمان دارند؟ پس بر پايهی چه استدلالی آقای جعفری «حذف آن را از حيث نظری و عملی» اجرايي میدانند؟ باز بر میگرديم به قسمتِ اول: تکليفِ خود و راهبرد خود را مشخص کنیم.
جناب جعفری معتقدند لزومی به اولویتبندیِ رابطه با اسراييل و عدمِ وجود حقوق شهروندی نيست. حرفیست متين، اما سابقه خلافِ آن را نشان داده است. حقوقِ شهروندی يعنی يک شهروند فارغ از تفکر و مذهبِ خود حقوق برابر با دیگران داشته باشد. آيا شهروندی که به فرض معتقد است جنگ با اسرايیل به اين شيوه دليلِ عقلانی و حتی شرعی ندارد، میتواند زندگیِ عادی در ايران داشته باشد؟ آيا صلاحيتِ نامزدهايی که چنين عقيدهای داشته باشند تأييد میشود (یک نمونهاش زیباکلام)؟ مشکل اينجاست که حکومت مبارزه با اسراييل را همچون اصل لايتغير قانون اساسی میپندارد، در حالی که اينگونه نيست. حمايت از کشورهای مظلوم و تلاش برای احقاقِ حقوقِ آنها وظيفهی هر حکومتِ آزاده و شهروندانش است. اما سوال اينجاست که مگر در دنيا کم ظلم و جور اتفاق میافتد؟ چرا ما بايد در مقابلِ ظلمهايی که در آفريقا و آمريکای جنوبی اتفاق میافتد خموش و سربزير باشيم اما ظلمِ رفته بر فلسطينيان را در بوق و کرنا کنيم؟ يک بام و دو هوا که نمیشود. اصلاً به فرض ما نگاهِ انسانی به قضيه نداشته باشيم و تنها حقوقِ مسلمانان مدّ نظرمان باشد. مگر در همين دنيای اسلام از کشمير گرفته تا چچن و آفريقا کم حقوقِ مسلمانان پايمالِ کفار میشود؟ چگونه است که آنجا چرتکه در میآوريم و اخم و تخمِ کشورهای دوست و برادرِ چين و روسيه در محاسباتمان موثر است، اما به اسراييل که میرسد تمامیِ منابع مادی و معنوی را حاضريم پای جنگی بیآينده قربانی کنيم؟ اينجاست که اين سوال پيش میآيد که نکند اين خصومت توجيهگرِ کاستیها و ندانمکاریها و کمسوادیِ ما باشد. حکمِ قاطع نمیدهم، طرحِ احتمال میکنم.
يکی از دلايلِ مهمِ حمايتِ حکومت از احمدینژاد و باز گذاشتنِ دستِ آن برای تخريبِ اقتصاد و فرهنگِ کشور هنرِ او در شعار عليهِ اسراييل و محبوبيتش نزدِ تودهی محرومِ عرب است. اولويتی که میگويم رخ داده اينجاست. حکومت با مشاهدهی عملکردِ چهار سالِ اولِ احمدینژاد و بیاخلاقیهای مکرّرش میدانست از اين دولت خيری اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی به کشور نمیرسد. پس چرا دوباره تمامیِ امکانات برای رای آوردنِ وی بسيج شد؟ چرا مخالفتی با دست و دلبازیِ دولت از بيتالمال در ماههای پيش از انتخابات نشد؟ آيا وی واقعاً مصداق «رجل سیاسی» است؟ به نظرم اگر نظام حفظِ وجهی حضور در خط مقدم برای مقابله با اسراييل را از سايرِ وجوهِ اخلاقی و سياسی برتر نمیدانست، مهرهای نظيرِ احمدینژاد هيچگاه برکشيده نمیشد که چوبِ حراج به سرمايههای مالی و اخلاقیِ يک ملّت زند.
همين امرِ اولويتدهی را میتوان در بودجهبندی و پژوهش نيز در نظر گرفت. وقتی بودجههای پژوهشی به سمتِ پروژههای نظامی سوق داده میشوند، وقتی استادهايی که مخالفِ راهبردِ حکومت هستند بازنشسته میشوند، وقتی جوانانی که دغدغهشان پيش از اسراييلستيزی يک زندگیِ سالم و شاد و مرفه است به خارج از مرزها فراری داده میشوند، طبيعیست که کشور رو به اضمحلال میگذارد. اين رابطه را نمیتوان منکر شد و جنگ با اسراييل و رفاه و حقوقِ برابرِ شهروندی را به عنوانِ «اضلاعی غيروابسته» در نظر گرفت. شايد در نظر بتوان، اما سابقهی بیست و پنج سالهی اخير چيزِ ديگری در عمل نشان داده است.
پاسخ جناب جعفری
ممنونم از اینکه تحلیل خود را در خصوص نوشتار من به تفصیل مطرح نمودید. اینکه فرمودید، انتخاب رویکرد دوم یعنی تحدید اسرائیل بر اساس مرزهای تعیین شده موجب رفع مناقشات فعلی گردیده و هر دو منتفع می شوند فکر می کنم اشتباه می کنید. نوع تعامل رژیم مذکور با کشورهای جهان اسلام و کشورهایی که مسلمان نیستند خود دلیل بارزی از این ادعاست که رژیم مذکور نماینده مدبر استثمارگران جهانی است . یادم است در دهه ۶۰، پاورقی از روزنامه اطلاعات می خواندم که یک افسر اطلاعاتی منفک شده از آن رژیم، تعریف می کرد چگونه با نزدیک شدن با اعضاء خانواده های سردمدارهای کشورهای مختلف، بستر سازی لازم را جهت سوء استفاده آن رژیم مهیا می کرد. آیا بوسنی هرزگوین هم در مجاورت رژیم صهیونیستی بود که افسران آن رژیم جهت آموزش ارتشیان صرب (به منظور سربریدن و قتل عام مردم مسلمان) به آنجا رفته بودند؟ آیا جا پای آن رژیم در امریکای مرکزی را نادیده می گیرید؟ بحث این است که تفکری که پشت این رژیم خوابیده است نقشه ای جامع برای کل جهان دارد.
کسی اعتقاد به حذف یک ملت که به قول شما حدود یک سوم مردم سال ۱۹۴۷ را تشکیل می دادند را ندارد ولی سوال اینجاست تکلیف آنهایی که در طول این دوران از خانه هایشان رانده شده و رژیم مذکور خانه هایشان را به زور اسلحه تصاحب کرده است چه می شود؟ به فرض مثال، شما اگر در یکی از روستاهای ایران زندگی کنید و عده ای به زور شما را از خانه تان بیرون کنند و برادر، خواهر و مادر و پدرانتان را بکشند، آیا نوادگان شما در آینده بی خیال از حقی که به تاراج رفته است می شوند؟ از حیث نظری استیفا حق ملت مظلوم فلسطین کاملا” منطقی است حتی اگر در رویه و تاکتیک های مبارزاتی ملتی یا دول اسلامی اشتباهی صورت گرفته باشد. نمط باید اصلاح گردد.
در صورت احیاء حق ملت فلسطین، قوم یهود می تواند در حیطه ای که مورد تصرف نباشد زندگی کند و نظام حقوقی مخصوص به خود داشته باشند . اگر چند کشور مستکبر ملتی را به هزار نیرنگ جمع کرده و جهت تشکیل رژیمی شیطانی به فلسطین اشغالی بیاورد آیا ملت فلسطین باید تاوان آن را بدهد؟
اینکه در نبردهایی که میان رژیم صهیونیستی و اعراب صورت گرفته آمریکا دخالت نکرده است حرف صحیحی نیست. برای یک نبرد در شرایط بین المللی ما به چه امکاناتی نیاز داریم تا پیروز شویم؟ صرفا” جنگ افزار و فن آوری موجب پیروزی می گردد؟ آیا وتو قطعنامه هایی که در شورای امنیت به کمک رژیم مذکور رسید مواید او نبوده است ؟ آیا منابع بزرگ مالی و نظامی کشور امریکا و صهیونیسم جهانی در پشت رژیم مذکور نبوده است ؟ اگر منظور حضور مستقیم آمریکا در نبردهای میدانی است که شرایط جهانی و ملتهای مسلمان این اجازه را به او جهت درگیری مستقیم نمی دهند .زیرا در آنصورت باید در جبهه ای بجنگد که علاوه بر کشورهای مسلمان، پاسخ حریف های سنتی خود را نیز بدهد.
در ذهن خود اسرائیل را بزرگ نکنیم . او کوچک است که هرچه معتصف به ظلم باشد کوچک است . تفکری که وجود و اصالت خود را با در اختیار گرفتن کثیف ترین شیوه های مبارزاتی که آن هم ناشی از استنباط باطل از حق و جهان شناسی است می گیرد چطور می تواند منحوس و جهان خوار نباشد.
با این موضوع که متاسفانه کشورهای اسلامی برنامه ای واحد در جهت مبارزه و تعیین تکلیف رژیم مذکور ندارند موافقم و تا واکنش های چنین است ره به جایی نخواهد رسید. ولی این به این مفهوم نیست که چون روش های قبلی جهان به دلیل شکنندگی ره به جایی نبرده است ما منکر اصل قضیه (لزوم ایفا حقوق ملت فلسطین و نشاندن اسرائیل در جای خودش) شویم.
حقوق در تفکر اسلامی برای همه انسانها تعریف می شود و بدیهی است که جهان اسلام از ابتدا سراغ حقوق مسلمین برود. اینکه ما درجاهای دیگر نیز مسلمان داریم و چرا جمهوری اسلامی فقط به ملت فلسطین پیله کرده است ناشی از دلایل مندرج در ذیل است:
۱- موضوع اجحاف حق ملت فلسطین از حیث زمانی قدیمی تر از بقیه موارد است و به طبع در اولویت اول قرار می گیرد.
۲- ریشه بسیاری از ظلم هایی که در جهان در حق ملت مسلمان می شود اتفاقا” همین رژین صهیونیستی که با تحریک آمریکا و کشورهای مزدور، موجبات عسر وهرج مردم دیگر را فراهم می نماید پس منطقی است سراغ اصل قضیه رفت.
۳- در اهم و مهم کردن موضوعات و با توجه نقصان قدرتی جمهوری اسلامی در احقاق حق کلیه انسانها، انتخاب گزینه اصلح جهت کمک، عقلانیت محض است.
۴- جمهوری اسلامی در تمامی مواردی که میسور بوده است کمک های خود را در جهت تخفیف ظلم و کاهش آن به کار بسته است.موضوع دولت احمدی نژاد وتمامی حواشی آن بحثی دیگر است و اساسا” به دلیل خارج کردن حریف از میدان صورت گرفت. کیس احمدی نژاد، مطلوب واقعی اصولگراها نبود بلکه تنها گزینه ممکن جهت نبرد انتخاباتی برای طیف حاضر بود. نوع رویکرد احمدی نژاد در قبال رژیم صهیونیستی اتفاقا” جالب و در خور ویترین خارجی نظام بود ولی این جسارت احمدی نژاد، در بعد داخلی مزین به عقلانیت و تدبیر نبود و ایرادهای اساسی وی کل کار را خراب کرد.
در خصوص رویکرد اختصاص بودجه عظیم به پروژه های نظامی، حداقل عملکرد کشورهایی همچون آمریکا، رژیم صهیونیستی و حتی همین کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، نقطه نظرات شما را تایید نمی کند. امروزه دیگر مشخص است که پرداختن به شاکله نظامی کشور و صرف بودجه برای آن امری ضروری است و با توجه به جایگاه ایران و منابع غنی و نوع تفکری که در جهان مطرح نموده است این موضوع پر رنگ می شود. آیا تا به حال بودجه نظامی آمریکا و اروپا رابا هم مقایسه کرده اید ؟ آیا با وجود این همه معاند در پیرامون و جهان، ایران راهی جز این داشت؟
چند نکته در پاسخ آقای جعفری است که بايستی به آن پرداخته شود:
یک اينکه ملاک حق و ناحق چيست؟ اينکه ملتی يا مذهبی خود را 100٪ حق بپندازد و باقی را 100٪ باطل تنها چرخهی منحوس نفرت را تشديد میکند. حتی از ديد فرد-انگارانه (subjective) در طول تاريخ «حق» و «ناحق»های بسياری صورت گرفتهاند. مثلاً آذربايجان يا افغانستان به ناحق از ايران جدا شدهاند. اگر فرضيه «تقدم» آقای جعفری را درست بگيريم، پس بايد تا هزاران سال قبل عقب برويم و ببينيم چه ملتی چه خاکی را غصب کرده و دادِ خود از تاريخ بستانيم. افغانستان به ناحق با توطئه انگليس از خاک ايران جدا شد. آيا ما بايد اکنون تمام هم و غم خود را بگذاريم تا آن را پس بگيريم يا قضيه مشمول مرور زمان شده است؟ همين امر را میتوان در خصوص اشغال بخشی از فلسطين توسط اردن هم مطرح کرد. يا اشغال بخشهايی از خاک مکزيک توسط آمريکا. امپراطوری عثمانی هم بخشهايی از خاک کشور را تصاحب کرد که اکنون يا جزو ترکيهاند يا عراق. لب کلام اين است که اين خط زمانی را کجا بايد بکشیم؟ از چه زمانی به بعد ناملايمات جزيی از تاريخ به حساب میآيند و نبايد ديگر به آنها پرداخت؟ بهتر بود اقليت يهودی چندين سال صبر میکرد و با تلاشهای حقوقی و اقناعِ هموطنان فلسطينی اعلام استقلال میکرد تا اینکه به رای سازمان ملل متوسل شود و با بزرگنمايی هولوکاست کار خود را پيش ببرد. اما کاریست که شده و هفتاد سال از آن میگذرد. وقت آن نيست که راهِ حلی عملی و بدون لحاظ کردنِ ايدئولوژی و اختلافاتِ مذهبی برای آن يافت؟ در ثانی هنوز پاسخ به سوال «با اين هفت ميليون يهودی چه کنيم» مشخص نشده است. به فرض محال کشورهای مسلمان اسراييل را مغلوب کرده و ارتشِ آنها در سرتاسرِ خاک اين کشور مستقر شد. خب راه حلشان در اين مرحله چيست؟ اگر نگاهی به تاريخ بيفکنيم يکی از دلايل شکست اعراب در مقابل اسراييلی که هنوز نهالی نوپا و دولتی ضعيف بود در سال 1948 اين بود که يهوديان چيزی برای از دست دادن و جايی برای رفتن نداشتند و با چنگ و دندان از وجب به وجب خانهها و شهرهايشان دفاع میکردند. بر عکسِ آنها، اعرابِ فلسطينی با احساس کوچکترين خطر و احتمال حمله به کشورهای همزبانِ و هممذهبِ مجاور فرار کردند! همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، قبول کردنِ ناعادلانه بودنِ يک اتفاق ربطی به تلاش برای يافتنِ راهِ حلی عملی و کمهزينه ندارد.
جناب جعفری اشاره کردند که پس تکليف اين همه آوارهی فلسطينی چه میشود. به هنگامِ استقلالِ پاکستان از هند و مناقشاتِ مرزی دو تا سه ميليون نفر از هر دو کشور آواره شدند. اين بزرگترين مهاجرتِ اجباری در طول تاريخ تلقی شده است. هر يک از طرفين نيز خود را بر حق میدانست و دعوا بر سر مالکیت کشمير (استانی مسلمان) همچنان جاریست. نوادگانِ آن خانوادهها که در نقاط مرزی مستقر بودند و مجبور به آوارگی شدند اما اکنون به آينده فکر میکنند و نه به انتقامجويی از بيدادگریهای گذشته. چرا اعراب و یهوديان نتوانند؟ کمی دورتر برویم: بومیان آمریکای شمالی (سرخپوستان) و یا استرالیا اکنون وضعیتشان چیست؟ با وجود علم به «اشغال» برای پس گرفتن سرزمینشان میجنگند یا اینکه دنبال راهحلی مسالمتآمیز هستند؟
من نه منکر مظلوميت فلسطينيان هستم و نه مدافع کشوری فاشيست و آپارتاید همچون اسراييل. مخالفِ کمکهای مالی و معنوی به جريان مقاومت هم نيستم. منتها با اينکه فکر و ذکر و منافع و منابعِ يک کشور به صورتِ تماموقت و بيمارگونه به اين مناقشه اختصاص يابد مخالفم. تمامیِ سياستها اکنون بر پايهی اين جنگِ غيرمستقيم بنا میشود. وزرا از سپاهيان انتخاب میشوند و مجلس با وجودِ علم به ناتوانیهای علمی و مديريتی آنها و برای گرفتنِ حالِ اسرايیل و آمريکا به اين بیصلاحيتان رای اعتماد میدهد (ر.ک. نطق لاريجانی در دفاع از وزير نفت). پنجههای سپاه در جای جای بدنهی اقتصادی فرو رفته و با «شرايطِ اضطراری» و «لزومِ حضورِ سپاه و تقويتِ آن برای مبارزه با اسراييل» توجيه میشود. «مصلحت» حفظِ وجه بينالمللی باعثِ قربانی شدنِ «قانون» و کرامتِ انسانی میشود. و تمامی اينها برای ظلمی که هفتاد سال پیش بر ملّتی در يک جای دنيا رفته است. اين مبارزه و فوايد و مضراتِ آن را بايد به طور نظری (تئوريک) توجيه کرد و تصميم را به ملت واگذاشت. بايد گفت که اگر ما به طور «فعال» برای محو اسراييل تلاش نکنیم چه به دست میآوريم و اگر وضعيتِ کنونی ادامه يابد چه دستمان را خواهد گرفت. حق دستیابی به انرژی هستهای تنها يک نمونه است. صنعتِ گردشگری، بدهبستانهای تجاری، تبادلاتِ علمی، تعامل با جهان، سرازير شدنِ بودجههای فرهنگی و علمی و زيرساختی به چاههای پرناشدنیِ هزينههای اين سياست همگی بايد بررسی شوند و سپس میتوان گفت که آيا اين حرکتِ بر حق، توجيهِ عقلانی هم دارد يا خير.
اگر اسراييل میخواست طی هشت سال بزرگترين ضربهی اقتصادی و فرهنگی و علمی را به ايران بزند، يک دهم کارايیِ تيمِ احمدینژاد را هم نمیداشت. و اين فاجعه از دیدگاهِ من (اصراری در قبولاندنش ندارم) به دليلِ توجهِ بيش از حد به ضديت با اسراييل در مقايسه با مشکلاتِ داخلی داشت. يعنی هدف به وسيلهای بر ضدّ خود بدل شد!
در يادداشتی جداگانه (چون زياد ربطی به بخش فلسفیِ لزومِ مبارزه فعالانه با اسراييل ندارد) به اين مسئله خواهم پرداخت که رابطهی دوستانه با آمريکا بزرگترين ضربه به اسراييل از لحاظِ ديپلماتيک خواهد بود و تنها ملتی که از ادامهی دشمنی ما با آمريکا سود میبرد اسراييل است.
سلام
از اينكه پاسخ خود را كمي دير ارسال مي نمايم عذر مي خواهم . تعطيلات آخرهفته علت اين ديركرد بود.
من در هيچ جاي كلامم به فرمي جلو نرفته ام كه مطلق گرايي نمود آن باشد و اگر دقت بفرماييد آنچه كه به آن تاكيد ورزيده ام حقوق بايسته هر فرد حقيقي و حقوقي بوده است . يقينا” قوم يهود در كنار قوم مسلمان و اقوام ديگر، در يك مرز حقوقي مشخص داراي حقي هستند و بايد حقوق آنها رعايت گردد ولي سوال اين است آيا اين حقوق در نسبتي كه جنابعالي در توضيحاتان فرموديد (نسبت يك به سه يهوديان نسبت به مسلمانان) رعايت شده است ؟ آيا ملت يهودي كه در سال 1947 در سرزمين فلسطين زندگي مي كردند در مرزهاي حقوقي خود قرار گرفته اند و مردم مسلمان فلسطين حق ايشان را تصرف و ضايع نموده اند؟ چه شد كه ملت يهود به هفت ميليون نفر رسيد و ملت فلسطين همانند آنها در هيج بعدي (جمعيتي، اقتصادي، سياسي و…) رشد نكرد؟ كجاي قضيه فلسطين همانند انفكاك هايي است كه نام برده ايد و ما بايد شرايط حقوقي فعلي آنها را به عنوان حقوقي ترين نسخه ممكن بپذيريم؟ اگر چنين است ادعاي بازگشت بحرين به ايران كه زمان تفكيك آن كمتر از قضيه فلسطين است منطقي تر به نظر مي رسد. ثانيا”، در كدام موارد تفكيكي كه نام برده ايد ملتي را به بيرون از خانه هايشان ريخته اند و بعد ادعاي استقلال آن را نموده اند؟ آيا اگر عده اي خانه كسي را تصاحب نمايند كثرت آنها، دليلي بر راحج بودن آنها است؟ ضمنا” در كدام قرارداد حقوقي بين المللي قضيه فلسطين و اسرائيل حل و فصل حقوقي شده است كه بعد از اين به آن تمسك نمائيم؟
حق بايد به حق دار برسد و حقوق تضيع شده بايد استيفا گردد. تكليف قوم يهود هم معلوم است عده اي كه مهاجر هستند به كشورشان بر مي گردند و عده اي كه بايد بمانند در اقليم حقيقي يهوديان جاسازي مي شوند. به هر صورت چه مي شوند قوم متصرف، ربطي به استرداد حق ضايع شده ندارد. انتخاب راه حل كم هزينه براي كدام طرف دعوا؟ مردم اسرائيل و يا مردم فلسطين؟ آيا كم شدن هزينه بايد از سهم مردم فلسطين هزينه شود؟
آيا قصه كشمير و مناقصات پاكستان و هند شبيه آنچه كه در فلسطين اشغالي اتفاق افتاده است مي باشد؟ آيا از مردم اسرائيل هم آواره اي سراغ داريد؟ اگر در قضيه كشمير كل سهم را به يك طرف بدهند طرف مقابل سكوت مي كند؟
در خصوص اينكه چه سهمي از پشتوانه مالي و امكاناتي كشور در جهت موضوع جبهه مقاومت و مردم فلسطين هزينه شود با شما اختلاف نظري ندارم . اين يك حقيقت شفاف است كه “چراغي كه به خانه رواست …
در سياست خارجي، پهنه مولفه ها بسيار گسترده است. رابطه ما در هندسه جهاني و سهم ما در موضوع مقاومت وهمچنين سهم هر يك از قطب هاي ديگر قدرت در جلوگيري از نفوذ قطب غرب، همه وهمه عواملي هستند كه هزينه هاي ما را تعيين مي كنند.
انتخاب مديران كشور مي بايست از ميان نيروهاي مومن و متخصص صورت پذيرد و انتخاب هاي غير اصولي ضربه به نظام اداري و اجتماعي كشور مي زند. در اين انحرافات است كه ارزش هاي ديگر زير سوال مي روند.
من خود از منتقدان شديد دولت و دو قوه ديگر هستم و معقتدم رفتارهاي خودخواهانه، دنياطلبانه و غير معقول به آبروي كشور و ايران لطمه وارد مي كند. به هر رو، نظام رواني و معرفتي متوليان كشور در تعيين و ترجيح اولويتها موثر است.
در خصوص مذاكره با آمريكا، اتفاقي در رابطه اسرائيل و آمريكا صورت نخواهد گرفت زيرا پشت صحنه سياست و اقتصاد آمريكا، همان صهيونيست هاي يهودي نشسته اند. من مخالف مذاكره با امريكا نيستم ولي اعتقادم بر اين است كه پيش شرط هايي لازم دارد كه طرف مقابل مايل به تامين آنها نيست.
در پايان از توجه و وقتيكه در اين زمينه صرف نموديد تشكر مي نمايم.
ممنون
من هم به نوبه خود از زحمتی که شما متقبل شديد تشکر میکنم.
به گمانم مهمترين موضوعی که محلّ اختلاف است همان پذيرفتنِ حکمِ شورای امنيت برای تشکيلِ کشوری مستقل برای يهوديان باشد که بنده با وجودِ آنکه روشِ اعمال شده را منصفانه نمیدانم اما برای ختمِ بحران پذيرشِ آن را توصيه میکنم و شما با توجه به ناعادلانه بودنِ اين حکم در قبالِ مسلمانانِ فلسطين هدف را بر مبارزه تا لغوِ آن گذاشتهايد. دو عقيدهی مختلف برای حلّ مشکل داريم که در اصل چکيدهی دو جبههی مخالفِ يکديگر در طی هفتاد سال اخير بودهاند و اگر قرار بود پاسخی ساده برای آن يافت شود تا به حال پيدا شده بود! 😉
البته يک نکتهی کوچک در پاسختان به چشمم خورد که با مطالعاتِ من همخوانی ندارد. اشکال البته میتواند از منابع من باشد، اما شما هم فرصت يافتيد بررسی بفرماييد ضرر ندارد:
يهوديان نسبت به خطوطِ مرزی معترض بودند، اما مسلمانان بالکل استقلال کشور يهودی را از بيخ و بن قبول نداشتند. به همين علّت از کشورهای عربی همسایه کمک خواستند و پنج کشور برای تصرفِ اين سرزمينها لشکرکشی کردند. تا آن زمان اعراب اقدام به بمبگذاری در محلاتِ يهودی میکردند و يهوديان به تلافی در محلّاتِ مسلمان. انزجارهای قومی پس از فاجعهی ديرياسين شدّت گرفت که در آن گروهی از شبهنظاميان يهودی (ايرگون) اقدام به کشتارِ بیرحمانه اهالی يک روستا کردند. اقدامی که توسط رهبریِ يهود لفظاً محکوم شد، اما جنايتکاران مجازات نشدند. اعراب با توجه به برتریِ جمعيتی مطمئن از پيروزی بودند و بدين جهت کليهی درخواستها برای مذاکره و يافتنِ خطوطِ جديدِ مرزی را رد کردند. آنها قدرتِ يهوديان را دستکم گرفتند و با وجودِ حمايتِ غيرمستقيمِ انگليس از آنها با مقاومتِ سرسختانهی يهوديان مواجه شدند. لشکرکشیِ پنج کشور به خاک اسراييل به يوديانِ کمتعداد اما منضبط و مسلّح اين بهانه را داد که شهرها و روستاهای جديدی را به عنوانِ غنيمت تصرف کنند. اعراب تقاضای هرگونه مذاکره برای مرزبندی جديد را به طور مستمر رد کردند، چون اصلِ استقلال را قبول نداشتند. همين امر باعث شد که پس از هر حمله زمينها و شهرهای بيشتری را از دست دهند. اين امر برای بيتالمقدس (اورشليم) هم صدق میکند که تا سال 1967 به دو بخشِ غربی و شرقی تقسيم شده بود و پس از شکستِ مفتضحانهی مصر و اردن و سوريه در جنگِ شش روزه به تصرفِ اسراييلیها در آمد.
من نفسِ اشغال و غصب را قبول دارم. منتهی نکتهای که در تبليغاتِ حکومتی و در رسانههای عربزبان مغفول و مسکوت گذاشته میشود اين است که هر تکه خاکی که اشغال شد در پیِ حملهی اعراب و جنگهايی بود که آنها شروعکنندهاش بودند. جنگهايی با هدفِ ريختنِ يهوديان به آب! شايد برای فهمِ بهترِ بحران و پيش از صدورِ حکم بهتر باشد که هر دو سوی ماجرا به دقّت مطالعه شود. دوباره تأکيد میکنم اين توجيهی برای بدکاریها و جناياتِ اسراييلیها نيست. منتهی قصورِ اعراب هم نبايد ناديده انگاشته شود.
ممنونم از پاسختان. همانطور كه فرموديد مطالعات ما در پاره اي موارد هم خواني ندارد. يقينا” اعراب در وضعيت فعلي ملت فلسطين بي تقصير نيستند و اسرائيل هم به نحو احسن از اين ناهماهنگي ايشان سود برده است.
موفق باشيد.